• وبلاگ : شعرهاي احسان پرسا
  • يادداشت : راي منو پس بده..
  • نظرات : 8 خصوصي ، 23 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    راستي آقاي پرسا!
    احسان پرسايي که هيچ وقت تا حالا نديدمت ، ولي دوستت دارم!
    چرا فکر مي کني کسي زاي تو رو برداشته ؟
    چرا فکر مي کني همه ايران ونک تا تجريشه و تموم؟
    گناه من و امثال من که به احمدي نژاد راي داديم چيه وقتي بلد نيستيم غزل بگيم و سر و صدا کنيم ؟
    من همون قاصدکي رو ميخوام که سوخته بود.
    طرحي، براي دلاي شکسته نداري؟

    در اين زمانه ي بي هاي وهوي لال پرست
    خوشا به حال کلاغان قيل وقال پرست
    در اين روزهاي بي حوصله به روزم رفيق..
    فقط اگر به ديدن من آمدي
    براي من اي مهربان طناب بياور
    ويک چهارپايه که از آن
    به ازدحام کوچه ي خوشبخت بپرم!!

    سلام.

    من غزل تون رو نخوندم تا نظر بدم .

    اما خيلي از اين موضعتون تعجب كردم ، خيلي !!! هر چند نظر هر فرد محترمه . اما از شما با اشعاري كه قبلا تو اين وبلاگ خونده بودم ، انتظار چنين موضعي نداشتم .

    به هر حال موفق باشيد .

    سلام. پس از تعطيلي خودخواسته ي وبلاگ فراخوان هاي ادبي با احترام به اغازگران اين راه(تازه هاي ادبي و فراخوان هاي ادبي) وبلاگ بانک فراخوان با هدف اطلاع رساني در زمينه ي برگزاري فراخوان هاي ادبي اغاز به كار كرد
    سلام
    چه مي شود کرد؟
    منتظرم[گل]
    + فاطمه 

    سلام احسان

    خوبي؟

    حيف كه دير رسيدم و نشد كه غزلي كه مطمئنم خيلي خوشگل بوده رو بخونم ولي حتما از خودت مي گيرمش چون خيلي راغبم شعرهاي شمارو خونده باشم.

    بعد از مدتها فرصت كردم كه بيام و سري به وبلاگ پر محتوات بزنم و اينبار هم تا آخرش رو خوندم

    خيلي عاليه خيلي خوبه

    به حرفاي يه عده به قول خودشون خس و خاشاك!!! توجه نكن

    بذار دنيا بچرخه سحر نزديك است.

    دوستان خوب مخالف و موافق اما هم ميهنم.

    من هيچ وقت نه به خود اجازه مي دهم به دهاتي ها توهين كنم نه اينكه راي آنها را ناچيز بشمارم.

    از همه خواهش مي كنم اگر مي خواهند قضاوتي درباره نوشته هاي كسي بكنند لااقل نوشته هايش را دقيق بخوانند يا نقل كنند.

    من نوشته بودم از كساني كه تلاش مي كنند القا كنند كه سرنوشت ايران به دست دهاتي هاي پر تعدادي كه به شخصي خاص راي داده اند رقم زده شده ناراحت و نگرانم.

    اين يعني اينكه من قبول ندارم كه آراي دهات ها به سبب انبوه جمعيت يا گرايش آنها به آن شخص خاص تعيين كننده بوده است.

    اين يعني اينكه من قبول ندارم دهاتي ها يا شهرستان ها و حتي شهرستان هاي طرفدار نامزدهاي همشهريشان به آن شخص خاص راي داده باشند.

    اين يعني اينكه من قبول ندارم كه مردم دهات آنقدر ناآگاه باشند كه به خاطر رشوه اعم از كالا يا خدمات يا مبلغ از اعتقاد خود دست بكشند.

    اين يعني اينكه من مردم دهات هاي ايران را اصيل و نجيب مي دانم و شما دقيقا بر عكس اين قصد مرا دريافته ايد.

    در هر صورت براي من همه چيز اين انتخابات براي من تمام شد و از امروز ترجيح مي دهم نسبت به سياست بي توجه و بي تفاوت باشم.

    چون فهميدم كه در ايران فعاليت سياسي، شم سياسي، صداقت سياسي، مبارزه سياسي و قانون اساسي همگي كشك است.

    بنابراين ترجيح مي دهم سرم به كار خودم باشد و ديگر به حال كشورم دل نسوزانم چون هر كس دلش به حال كشورش مي سوزد بقيه بدنش را هم داغ مي كنند.

    فداي سرت

    ما كه خونديم و پرينت هم گرفتيم و توي كارتابلمونم هست تا هروقت خواستيم اين برگه ي آ4 تاخورده رو باز كنيم و بخونيم...

    دمت گرم و سرت خوش...

    راستي با يه غزل به روزم...

    سلام جناب پرسا

    كاش زودتر مي رسيدم و مي خواندم آنچه نگاشته بوديد.

    (با نگاهي به كامنت هاي دوستان) به هر روي به گمانم مشتركات ما بيشتر از نقاط افتراق ماست كه بنشينيم و در برابر هم موضع بگيريم. ايران و ايراني را بايد به سمت پيشرفت برد.

    در پناه حق باشيد پيوسته

    سلام

    حيف كه دير رسيدم و نشد اين دو مطلب آخرتونو بخونم... اما مطمئنم هر چي بوده دقيقا حرف دل ما هم بوده. ناراحتم از اين افرادي كه در مخالفت با مطالب شما هيچ منطقي ارائه ندادن و احتمالا نمي دونستن احسان پرسا كيه. اگر مي دونستند دغدغه هاي چه روح بزرگ و رئوفي رو مي خونن مطمئنا حرفشونو پس مي گرفتن.

    خدا به هممون در كنار اومدن با اين غم بزرگ كمك كنه...

    التماس دعاي مخصوص

    پرنده بر شانه هاي انسان نشست !!
    پرنده گفت : راستي چرا پر زدن را کنار گذاشتي ؟
    انسان منظور پرنده را نفهميد اما باز هم خنديد
    پرنده گفت : نمي داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است
    آنوقت خدا بر شانه هاي کوچک انسان دست گذاشت و گفت : يادت مي آيد ؟
    تو را با دو بال و دو پا آفريده بودم ؟ زمين و آسمان هر دو براي تو بود
    اما تو آسمان را نديدي . راستي عزيزم بالهايت را کجا جا گذاشتي ؟

    سلام دوست عزيز ... اميدوارم حالت خوب باشه و تابستان خوبي داشته باشي ...
    کتاب زندگي به روز شد ... منتظرتونم ....
    هميشه موفق و شاد و تندرست باشيد ...
    حق نگه دارتون يا علي !
    + حنجره ي زخمي عشق 

    اين نامه رو براي دوستي فرستادم..براي شما هم قسمتي اش رو ميفرستم..

    يكي از دوستام كه متخصصه و خانواده‌ي شهيدو... زنگ زد بهم و گفت به كي راي ميدم. منم گفتم.
    گفت ازت انتظار نداشتم؛ تو كه تحصيل كرده اي، پاي نت ميري، كتاب خوني، خدمتكاراي بيمارستان ما به احمدي‌نژاد راي مي‌دن، بيسوادا، دهاتي ها... چرا رايت عوض شد؟ تو ديگه چرا؟!

    و اين دقيقا همون سوالي بود كه ميخواستم من ازش بپرسم! و از خيلي‌هاي ديگه. مثل نويسنده‌ها. مثل مهدي شجاعي. كه ما از اونا ياد گرفتيم و تو كتاباي اونا خونديم كه انسانيت به سواد و مدرك ربطي نداره... آدماي زحمتكش روستايي‌رو كه بهترين نصيحت‌ها رو به بچه‌هاشون مي‌كردن و قدرت و غيرت و... را از نوشته‌ها وشعرهاي اونا شناختيم و با همين‌ها بزرگ شديم.

    گفتن 4 سال شعور مردم رو زير سوال برده؛ پس اين كيه كه مي‌گه طرفداراش، همونا كه هميشه در صحنه حاضرن، همونا كه هيچ‌وقت از مقاومت‌شون در دوران جنگ پشيمون نشدن، همونا كه الانم دارن با افتخار كار مي‌كنن و شكم ما روشنفكرهارو سير مي‌كنن و...، كي مي‌گه اينا بي‌شعورن؟ دهاتي ان؟ اصلا كي مي‌گه همش اينا هستن؟

    شايد به نفع‌شون نيست بيشتر ببينن!

    يه بار پارسال،يه پدر، پسر4 ساله‌ي مريض‌شو آورده بود درمانگاه... دفترچه‌ي برادر بيمار رو اشتباهي آورده بود. پزشك، بچه‌رو نديد تا دفترچه‌ي خودش رو بياره... پدر التماس مي‌كرد تب داره و...

    بالاخره قرار شد ويزيت بشه... پدر يه برگه داد دستم گفت كه اينو خواهرش كه كلاس اوله و باسواده نوشته. [...] از سر زمين اومدم براي نهار. گفتن مريضه و نمي‌دونم چشه... روي يه برگه‌ي كاغذ كوچك نوشته شده بود: «4 روزه گلو درد داره.طب هم داره. حوصله بازي كردن نداره. بعضي وقتا ازطب ميسوزه. مريض شده».
    ويزيت شد... داروش نوشته شد... موقع بيرون رفتن از در، پدر گفت: «دعاتون مي‌كنم، فكر نكنيد نمي‌فهمم، مي‌فهمم كه نمي‌شه تو دفتر برادرش نوشت ولي وقت نيست و بايد برگردم سر زمين. ولي به‌خدا جبران مي‌كنم. ما كار مي‌كنيم تا شما راحت پشت ميز بشينيد». حسوديم شد به اون خواهر برادر... نمي‌دونم چرا... ولي از خودم خجالت كشيدم.

    آقاي پرسا بهتره براي رهايي خودمون از ميون ميله هايي كه امروز نميبينيم تلاش كنيم تا از خيلي دهاتي هاي بدون شناسنامه كه خودشونو ميشناسن و از ترس دهاتي ناميده شدن سبز نشدن،همونها كه همپاي ساير نخبه ها و فرهنگيان دلسوز در يك لباس شناسنامه ي ايران رو حفظ كردن و هنوز در عمل نه در كلام و نه براي كسب مقام ،پيرو امام و رهبرمون هستن،عقب نيفتيم .

    سلام جناب پرسا به عنوان كسي كه مدتهاست وبلاگ شما را مي خونم كمي براي خودم متاسف شدم. مطمئنم باز هم وبلاگتون رو مي خونم ولي قطعا نظر نمي دهم چراكه شما آدم پشت شعرهاتون نيستيد.

    من از اونجا كه از كسي ترسي ندارم هم اسمم رو كامل نوشتم و هم آدرس وبلاگم رو. از هيچ كس هم جز خدا و نگاه همراه با توبيخ امام زمان نمي ترسم. من هم با شما در اين زمينه موافقم.

    يك سوال دارم؟ آيا تا به حال آيه ي هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون را شنيديد؟؟شما چرا اصرار داريد در دسته كساني باشيد که نميدانند؟

    گفتيد چه تعداد دسته ي کمي که به اذن خدا به گروه کثيري غلبه کردند؟ بله من هم قبول دارم ولي اين درباره گروهي است که به حق اند. قصد ندارم نام ببرم ولي کساني که طالب حق خودشان هستند به حقند؟ برادر!من يکي از ناظران شوراي نگهبان بودم که در انتخابات حضور داشتم آدمهاي زيادي بودند که بار اولشان بود که راي مي دادند ولي با اين گروهي که الان دنبال حق گم شده شان مي گردند نبودند. من از کسي که راي آورده دفاع نمي کنم ولي ميخواهم از شعور خودم دفاع کنم بنا به گفته ي شما من يک دهاتي نيستم من يک تهراني ام که 23 سال است کوچيک و بزرگ اين ملت را ديده ام شايد مثل خيلي ها خيلي چيزها يادم نباشد ولي من هم در انقلاب بزرگ شدم در اين انقلاب درس خواندم و دانشگاه رفتم بله من هم يک دانشجو هستم باز هم نه در يکي از اين دانشگاها که به نظر شما دهاتي ها مي روند آن هم بدون کنکور من دانشجوي دانشگاه تهران هستم اگر کودن هم باشم باز براي رسيدن به اين دانشگاه تلاش کردم. اين حرفها براي اين نبود که خودم رو معرفي کنم ولي حقيقتا از چيزي که درباره ي راي دهندگان به اين آدم عجيب و غريب گفتيد ناراحت شدم. از شما مي پرسم اين نخبگان و دلسوزان اين بيست سال کجا بودند؟ چرا در اين بيست سال که ملت من با فراز و نشيب بسيار همراه بود نبودند؟ چرا در 18 تيرها اثري از آثارشان نبود؟ گفتيد همراه امام و رهبري؟ من از شما مي پرسم حاميان چه كسي بودند كه عمود تعارف جام زهر به رهبري بودند؟ در كنفرانس برلين هيچ كدام از اين نخبگان احساس خطر نكردند؟ وقتي نامه ي محرمانه اي به بوش نوشته شد كه ما دست از حمايت از فلسطين و لبنان برميداريم و نيروگاههاي هسته اي را هم مي بنديم فقط شما با ما كاري نداشته باشيد اين نخبگان سرگرم فعاليتهاي هنريشان بودند؟ وقتي كنار قبور شهدا جشنواره ي ايران زمين برگزار كردند و زنان نيمه برهنه در آن رقصيدند اين دلسوزان راه امام كجا بودند؟ وقتي بسياري از دوستان من بماثبه ي همين عزيزاني كه به عقيده ي من آنها هم شهيد هستند آن هم به خاطر قدرت طلبي و لجبازي يك آدم، در حادثه 18 تيركشته و زخمي شدند آدم نبودند و امروزه فقط ندا آقا سلطان ها آدمند(البته با حفظ احترام)؟ چرا حالا ارثشان را از مردم طلب ميكنند كساني كه فقط به دوره اي اندك از بودنشان در انقلاب مي نازند؟در حالي كه بسياري از سردمداران انقلاب ما در زندانها به فجيع ترين شكل ممكن شكنجه مي شدند ،اين آقايون كجا بودند؟ وقتي كه دكتر شريعتي با داشتن مدرك دكترا در يكي از روستاهاي دور افتاده معلمي ميكرد چرا اين همراهان امام و رهبري براي عضو شدن در هيات علمي دانشگاه از ساواك تاييديه ميگيرند؟ حالا به نظر شما كه دنبال پس گرفتن رايتان هستيد و ما هم يك دهاتي كه فقط به خاطر سيب زميني و سهام عدالت و مسكن مهر راي داده ايم به من بگوييد كدام آدم عجيب و غريب تر است؟

    آقاي پرسا شعري را كه درباره ي امام زمان گفته بوديد نقل مجلس من و دوستانم بوده و هست و همين حالا دفتر چه اي كه تمام دو بيتي ها و رباعي يتان را در آن نوشته ام جلوي رويم دارم ولي فكر نكنم با اين تفكري كه از شما شناختم ديگر نام تان را بعد از خواندن شعرهاتان ببرم. از بابت مزاحمت من را ببخشيد.

    + دانيال 

    دده!

       1   2      >