• وبلاگ : شعرهاي احسان پرسا
  • يادداشت : مرثيه اي بر دشمنان حسين !!!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمد 

    با تشكر از مطالب بسيار جالب و خواندني :

    امام حسين عليه السلام به حضرت ابوالفضل عليه السلام اجازه ميدان رفتن داد اما وقتي حضرت ابوالفضل عليه السلام خواست با شمشير آبدار و كشيده به جان دشمنان بيافتند امام او را برحذر داشت و به او فرمود شمشير خود را همراه خود نبرد لذا حضرت ابوالفضل عليه السلام تنها يا يك نيزه به مصاف دشمان شتافت و رشادتها بخرج داد و گروهي كثير از آنها را به جهنم واصل فرمود . اگر حضرت شمشير را با خود ميبرد احدي از كفار و ملعونان كربلا زنده نمي ماندند .

    امام حسين عليه السلام بارها خود فرموده بود كه خدا ميخواهد مرا كشته و غرق در خون ببيند ....

    عمرسعد ملعون فرياد مي زند حمله كنيد اي لشگر خدا ؟!... لذا امام حسين عليه السلام با فدا نمودن سرباز ششماهه اش چهره فريب و نيرگ عمرسعد ملعون را براي جهانيان آشكار ساخت ... مگر لشگر خدا طفل ششماهه بي شير و تشنه را شهيد مي سازد ؟!...

    اصولا عقل در باره كربلا و جريانات آن راه بجايي نميبرد زيرا اين امر امر خداوند بوده است و شايد هم اتمام حجتي براي اهل سنت كه امثال معاويه ملعون را خال المومنين مينامند و يزيد ملعون سياه دل را رضي ا... مينامند . والله الاعلم

    سلام ..

    خوب بود ، هر چند كمي شتاب زده به نظرم رسيد .

    خوب باشين .

    سلام عرض شد خدمت احسان جان عزيز خودم... خوبي آقا؟ خوشي؟ اوضاع به‏كامت هست يا نه؟ خيلي مخلصيم... شاد باشي و برقرار... تا بعد...
    سلام ...با يك غزل وسپيد به روزم ...ممنون
    سلام. وبلاگ اشعار عاشورايي رو ديدي؟ چرا از تو شعر ندارم.

    خيلي عالي بود

    اوون چيزيكه مدتها تو دلم بود اينجا خوندم.

    هميشه موفق باشي....

    سلام . قالب جديد مبارك . خيلي خوشگل شده . البته قبلي هم قشنگ بود . مطلبتون رو سر فرصت بايد بخونم . الآن عجله دارم كه برم . بايد ببخشيد . دوباره پيام ميگذارم . در پناه پروردگار باشي .
    سلام احسان جون. ما ارادت منديم. مطلبت هم عالي بود و استفاده كرديم اجرت با امام حسين.
    سلام نظر خوبيه چيزي كه ما تا به حال بهش فكر نكرديم اينه كه ما تو عاشورا 72 تا سلحشور داشتيم نه 72 تا مسلمان كه فقط كارشون عبادت بوده منم به روزم (البته در وبلاگ جديد!) يا علي...

    سلام...در روزگار مداحگرايي و فرار از تفكر و فراموش كردان اصل قضيه..غنيمتي است اين سطور

    احسنت...به خاطر اين نوع نگاهت به اين مساله ممنونتم... احساس مي كنم اين چند خط شما رو كه خوندم برام از يكسال گريه زاري بي هدف مفيد تر بوده...فكر مي كني چند نفر مثل شما اول مطلب رو بفهمن بعد برن دنبال چيزاي ديگه...احسان اذيت مي شم وقتي مي بينم عزاداري توي جامعه ما اين معني شده كه بشيني و دلت بسوزه و به حال مثلا تو بگو تشنه شون گريه كني..بزرگ تر و آزاد تر از اون بود اين سپاه كه اينقدر كوچكشون كنيم...كاش همه ياد مي گرفتن اول فكر كنند ياد بگيرند بعد... اگه بخوام برات درددل كنم كه ميشه دنيا...فقط ميشينم حرص مي خورم از ديدن يه چيزايي...بازم ممنون ..

    + علي اميني 

    كاملا زيركانه پيش رفتيد...اما

    اگر حالا بود...خوشحال بود؟...يا اينكه ...اصلن ما هم(خودم رو عرض ميكنم) جزء عمر سعد يا خود شمر نبوديم؟

    بوديم؟

    مهم بود بودنش و .......هست