از اون بهار تا اين بهار هزار و يك خزون بود
چه خوب ميشد كه روزگار هميشه مهربون بود
هي صبر و هي تحمل كلاغ مي خوند مي گفتيم
يه روز مي خونه بلبل تو باغچه خار درومد
گفتيم اينم قشنگه كمي نداره از گل
اولين بهار تولد دوباره ايت را تبريك مي گويم
ان شالله
سال ديگه سيزده بدر
بچه بغل خونه پدر