امشب انگشتان من شعري نمي زايد برايت
دستهاي عاشقم ديگر نمي افتد به پايت
شعرهايم بعد از اين تقديم "او"، يک شخص مجهول
گر چه قبل از اين، همه بودند نذر چشمهايت
من تو را بخشيدم اما شعرهايم... دست من نيست!
مي رسد حتما به گوشت ناله اي در انزوايت
مثل من مي دانم اين شبهاي پاييزي دلت را
هي ملامت مي کني تا نشکند بغض صدايت
"ما" شکست و "من" شنيدم، "ما" شکست و "تو" نشستي
واژه هاي عشق "ما" گم شد شبي در بينهايت
مهر??