رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست!!
...
..
.
گفتي به ناز: بيش مرنجان مرا، برو!
آن گفتن ات كه بيش مرنجانم آرزوست
آن دفع گفتن ات كه برو شه به خانه نيست
آن ناز و باز تندي دربانم آرزوست
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
شير خدا و رستم دستانم آرزوست
زين خلق پر شكايت گريان شدم ملول
آن هاي و هوي و نعره مستانم آرزوست
..
بالله كه شهر بي تو مرا حبس مي شود
آوارگي كوه و بيابانم آرزوست
يك دست جام باده و يك دست زلف يار
رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند يافت مي نشود، گشته ايم ما
گفت آنچه يافت مي نشود آنم آرزوست
گفت آنچه يافت مي نشود آنم آرزوست.
..