• وبلاگ : شعرهاي احسان پرسا
  • يادداشت : قيصر ..
  • نظرات : 1 خصوصي ، 36 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    تنها و روي ساحل
    مردي به راه مي گذرد
    نزديک پاي او
    دريا همه صدا
    شب ‚ گيج درتلاطم امواج
    باد هراس پيکر
    رو ميکند به ساحل و درچشم هاي مرد
    نقش خطر را پر رنگ ميکند
    انگار
    هي مي زند که : مرد! کجا ميروي کجا ؟
    و مرد مي رود به ره خويش
    و باد سرگردان
    هي مي زند دوباره : کجا مي روي؟
    و مرد مي رود و باد همچنان
    امواج ‚ بي امان
    از راه مي رسند
    لبريز از غرور تهاجم
    موجي پر از نهيب
    ره مي کشد به ساحل و مي بلعد
    يک سايه را که برده شب از پيکرش شکيب
    دريا همه صدا
    شب گيج در تلاطم امواج
    باد هراس پيکر
    رو ميکند به ساحل و .....

    [گل][گل][گل][گل]