..
دوست داشتم تو يه گروه فعال گرافيك كامپيوتري كار مي كردم
آدمايي كه مي دونن چي مي خوان
آدمايي كه به هم كمك مي كنن
آدمايي كه زيبايي طبيعي رو مي شناسن
آدمايي كه كارشون خلق زيباييِ
دوست داشتم تو يه گروه نقاشي بودم
تو يه جمع صميمي و فعال
خيلي فعال
خيلي اميدوار
خيلي صادق
دلم مي خواست تو يه مهد كودك كار مي كردم
شعراي كودكانه مي نوشتم
تمرين مي كرديم و
با بچه ها مي خونديم
گِل بازي مي كردم
نقاشي مي كشيدم
موهاشونو شونه مي كشيدم و هر كدومو يه مدل گيره مي بستم
باهاشون حرف مي زدم
باهاشون مي خنديدم
باهاشون گريه مي كردم
دلم مي خواست تو يه گروه طراحي كتاب كودك كار مي كردم
طرح هاي ساده و رنگارنگ
داستان هاي شيرين و باور كردني
گنجوندن نكته هاي اخلاقي توي داستان
دوستي- راستي- دروغ- محبت
شخصيت هاي خيلي خوب
شخصيت هاي بد
نتيجه گيري
سرگرمي
رنگ آميزي
سلام
منو ببخش دير مي يام
ولي اينقدر نوشته هاتونو دوست دارم که وقتي مي يام تا آخرش رو مي خونم
مي دوني نوشته هات به دل مي شينه
تا آخر آخر صفحه خوندم
موفق و مويد باشيد
هم شما و هم ميريام
خيلي عالي بود
بهاري باشيد
منتظريم فوق العاده تر شيم
در وجود پاك نسترنهاي جوان باغچه ، آشوب عشق به پا شده و دلشان مملو از خرابي هاست ، پروانه هاي سرگردانشان را ديگر ندارند زيرا كه نتوانستند روزهاي با آنها بودن بگويند كه دوستشان دارند .
با سکوت به روزم ! و منتظر
سلام دوست عزيز
از شعر هاي زيبات خيلي لذت بردم.
و ممنون كه به ما سر زدي
چله مي نشينند پروانه ها
تا بار ديگر پيله تنهايي ببافند
و آرزوي پرواز را به گل ها بسپارند
ابرها قطرات افسوس را بر گل هاي سر به خاك گرفته مي پاشند
تا زيبايي را دفن كنند
عشق را دفن كنند
و رنج را دفن كنند
جهان بعد از تو عشق را نمي فهمد،
نه آفتاب دارد
نه آفتابگردان!
تنها و روي ساحل مردي به راه مي گذرد نزديک پاي او دريا همه صدا شب ‚ گيج درتلاطم امواج باد هراس پيکررو ميکند به ساحل و درچشم هاي مرد نقش خطر را پر رنگ ميکند انگار هي مي زند که : مرد! کجا ميروي کجا ؟ و مرد مي رود به ره خويش و باد سرگردان هي مي زند دوباره : کجا مي روي؟و مرد مي رود و باد همچنان امواج ‚ بي امان از راه مي رسند لبريز از غرور تهاجم موجي پر از نهيب ره مي کشد به ساحل و مي بلعد يک سايه را که برده شب از پيکرش شکيب دريا همه صدا شب گيج در تلاطم امواجباد هراس پيکر رو ميکند به ساحل و .....
[گل][گل][گل][گل]
در وصف قيصر هر چهنوشته شود حق ادا نمي شود اين مرد سر خط عاشقي بود من در سوگ ايشان چيزي داشتم كه در آرشيو موجود است چيزي مثل: ابر بود و باد بود و مرد بود ... ولي دلم راضي نشد شعرهايت خيلي جالب و دوست داشتني بود ما را به نيم نگاهي ياري كنيد پايدار باشيد
1- سلام
2- شعر اولي و سومي حوالي عطش آباد دلم رو براي يه غزل زيبا بمباران كرد.
3-ممنون بابت نظر لطفي كه ديگه مي دونم تقصير چشاتونه نه خودتون.... .
4- قاسم عزيز هم مثل خود شما از اون گلهاي عالمه.... و نظر هر دوي شما براي من عزيز و محترم.
5- خدايا شكرت كه هنوز ياد بعضي ها نرفتيم.
عالي
مثل هميشه ثواب كردي ، ما را خوش كردي.
اومده بودم بنويسم: انگار زيارت اهل قبور تشريف برده بودين امشب!براي غافل گير كردن بوده كه تا شب جمعه صبر نكردين؟! (منظورم اون جمله اي كه تو كامنت نوشتيد نيست ها... اميدوارم متوجه ش بشين)
اومده بودم اينا رو بنويسم.. اما..
اما همون نيم لبخند طنز گوشه لبم هم رفت..
اين عكس ها...
اون روز 2 ارديبهشت تو اون مراسم موقع پخش كليپ حس عجيبي داشتم. دلم براش تنگ شد. خيلي. دلم براي گريه هاي خودم هم تنگ شد حتي. چه راحت مي تونستم براش گريه كنم. داد بزنم. ضجه بزنم. كاش بازم مي تونستم. كاش حالا كه اينقدر دلم تنگه بازم مي تونستم..
انگار خيلي بيشتر از چند ماه گذشته. خيلي بيشتر. شايد چند سال. چند چند سال. همه اون روزهاي خوب چقدر دور به نظر مي رسند.. دور دور ...
تو هم با اين خاك سرخ ت. اين وقت شب. با اين حس و حال..