من امروز ميان نبودن ها
بجاي صفا
بي تو هي آب مي شوم
بيا
نداي دلم صداي دلم هواي دلم
ميان كويرم آب شو
ميان زمستان بهار
بيا ...
بيا تا هر روز مجبور نباشم صبح به صبح عهد نخوانده ،بر خود اشك بريزم
بيا كه دلم ميان نبودن ها قضا شد