• وبلاگ : شعرهاي احسان پرسا
  • يادداشت : نخ..
  • نظرات : 1 خصوصي ، 10 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اگر احيانا فيلم دشت گريان را نديديد، حتما گيرش بياريد و نگاه كنيد. گذشته از تمام جذابيت‏ها و قشنگي‏هاي اين فيلم، صحنه‏اي در آن هست كه اين پست دقيقا آن را يادم آورد..

    آنجا نه بلوزي در كار بود و نه بادبادكي.. ولي يك لباس بافته شده با دست معشوقي بود براي عاشقش، كه در لحظه وداع عاشق و روانه جنگ شدن او، يك نخ‏ش در دست عاشق ماند و ماند و ماند.. با عاشق حركت كرد و رفت تا از معشوق دور شد.. و تمام تار و پود آن لباس نيز.. صحنه عجيبي بود.. و زيبا.. آنقدر كه تماشاي تمام چند ساعت فيلم را موجه و ارزشمند مي‏كرد. و البته بسياري صحنه‏هاي زيباي ديگر..

    حتما ببينيدش.

    سلام اميدوارم حالتون خوب باشه

    متناتون خيلي تاثير برانگيز بود

    يا حق

    + د 

    تشنه ام اما

    سرد و دل آزرده نمي شم

    + مهدي شادكام 
    سلام حضرت عاشق ..... به بانو برسان سلام ما را .....

    آهاي بادبادک باز!

    به منم ميدي تا هواش (هواييش) کنم؟...

    سلام گلم

    قالب وبلاگت عاليه منم لينكت كردم

    راستي كار آخرت خيلي جالب بود

    سلام

    ممنون كه به وب من اومدي وب تو هم عاليه

    سلام خسته نباشيد ممنون كه بهم سر زدي

    كار اخرت خيلي عالي بود موجز و تاثيرگذار

    موفق باشيد بازم بهت سر ميزنم

    تمام بلوزت را مي شكافي

    كه بادبادكت

    تا شهر ما برسد

    من اما به اين آساني سر به باد نمي دهم

    تمام بلوزت را مي شكافي

    كه بادبادكت

    تا شهر ما برسد

    من اما سر به هواتر از اين حرفها هستم