از آغاز ميدانستمکه ديدار فقط با جُدايي به پايان ميرسدبا اين همه، بامداد ناگُزير را از ياد بُردمو خود را تسليم تو کردم.●سيويکُمين پُست «چايتلخ» هم،از راه رسيد...●مُنتظر حُضورت:
پژمانچاي تلخ
حالا كه فهميدم كوچه ها هم ميميرند
خوب مي دانم كه يك روز نوبت كوچه ي ما نيز فرا خواهد رسيد
پس چه بهتر كه آن روز همين امروز باشد
روزي كه دلتنگي هايم يتيم مي شوند...
.
كوچه هاي خاطره بروز شد
براي آخرين بار...
پسر تو معركه اي...
فقط طرح ميگي يا تو كار غزل و سپيد و پست مدرن و اين چيزا هم هستي؟
سلام دوست عزيز
ممنون كه سر زدي
سلامت و پيروز باشي.
بابا دمت گرم شاعر خيلي باحال بيد
…به نام خداوند مهر...
…ماه در آغوش پلنگ خوابيده است...
…عشق مغرور مي تابد...
هوالخير المحبوب
يادمه يه روز گفتي....مهم نيست....فكر كنم يه جايي شنيدمت...يه جايي ديدمت....شايد چلچراغ بوده....
آمدم ببوسمت
سايه ام روي صورتت افتاد....
خسوف شد.....
يادش افتادم ديگه حتي اگه ربطي نداشت
ميترسم به وبلاگتون سر بزنم
آپديت نكرده باشيد
چشمهاي من طاقت ندارد!!!!!!!!!!!!!!
خيلي زيباست
ممنونم كه به من سر زديد
مرسي اومدي
قربونت برم