سلام
اولين باريه كه ميايم خدمت شما
با اجازه ما شما رو لينك كرديم
يه مطلب رو بدون تعارف بگم خيلي وب جذابي داري
ممنون ميشم بيشتر به ما سر بزنيد
يا علي
اين گونه بودنت را بيشتر دوست دارم تا آ گونه سياستي باشي كما اين كه در هر دو سخن حرف دل را مي گويي و حه مي نويسي ...
دست خوش عزيز از كامنتي اتفاق از تو پايم به اين گوشه باز شد ...
فكرم نكنم پام رو بردارم ...
يا حق
عصر شعر دانشکده مهندسي پزشکي دانشگاه آزاد اسلامي ... يکشنبه 3 ارديبهشت 1385 ... ساعت 4 بعد از ظهر.. مکان: تهران. ضلع غربي ميدان پونک . بلوار ميرزا بابايي . بلوار عدل . انتهاي گلزار يکم غربي. دانشکده مهندسي پزشکي ... به همين وسيله از تمامي اساتيد و دوستان براي حضور در اين جلسه دعوت به عمل مي آيد ...
البته متاسفانه ما هنوزم آمفي تئاتر نداريم ... دوستان بايد ببخشند ...
سلام .. //
دير كه نشده هنوز ؟! ... ميدونين كه .. هيچ وقت دير نيست .. !
فكرم خيلي مشغول بال و پرواز و اين مسائل شده ! بايد بهم حق بدين !! ...
خوب بود .. خوب باشين و موفقتر .. شايد همين .. //
اگه دنيا مال من بود اگه اسمون و داشتم
ماه ميگرفتم از شب پيش چشم تو ميذاشتم
روي دامنت ميچيدم تك تك ستاره ها رو
از ترانه پر ميكردم لحظه هاي بيصدا رو
موفق باشي زيبا بود خيلي .....
سلام قاصدك سوخته....مي دوني قاصدك هنوز هم بي نظيري.. شعرت تكونم داد مخصوصا اون مصرع مخصوص كه مي دوني كدومه اشك رو مهمون آينه چشمام كرد.
پاينده باشي و بر قرار