يک روز از بهشتت
دزديده ايم يک سيب
عمري است در زمين ات
هستيم تحت تعقيب
خورديم در زمين ات
اين خاک تازه تاسيس
از پشت سر به شيطان
از روبرو به ابليس
از سکر نامت اي دوست
با آن که مست بوديم
مارا ببخش يک عمر
شيطان پرست بوديم
حالا در اين جهنم
اين سرزمين مرده
تاوان آن گناه و
آن سيب کرم خورده
بايد ميان اين خاک
در کوه و دشت و جنگل
عمري ثواب کرد و
برگشت جاي اول ...!
سعيد بيابانکي
سلام.
حكايت گاهي وقتهاست، ديگر... اينكه سر صبح ميبيني روي وبلاگ يك آدمي و از تصدق سر ping شدن وبلاگهاي اينور و آنور، يك اسم پررنگتر شده، و وقتي كليك ميكني تا وبلاگش را ببيني، احساس ميكني شعرهايش، ترانكهايش و نوشتههايش به دلت مينشيند.
رد ميشدم از اينورها... و به قول شما شاعرها، منِ منِتان به دلم نشست. لينكتان هم كردم. البت شما احتمالا از من خوشتان نخواهد آمد. به هزار دليل نوشته و نانوشته... ولي راستش را بخواهيد باز هم دلم نميآيد از اين نوشتهجات قشنگ عبور كنم.
با تقديم احترام
مسعود