سلام.
حكايت گاهي وقتهاست، ديگر... اينكه سر صبح ميبيني روي وبلاگ يك آدمي و از تصدق سر ping شدن وبلاگهاي اينور و آنور، يك اسم پررنگتر شده، و وقتي كليك ميكني تا وبلاگش را ببيني، احساس ميكني شعرهايش، ترانكهايش و نوشتههايش به دلت مينشيند.
رد ميشدم از اينورها... و به قول شما شاعرها، منِ منِتان به دلم نشست. لينكتان هم كردم. البت شما احتمالا از من خوشتان نخواهد آمد. به هزار دليل نوشته و نانوشته... ولي راستش را بخواهيد باز هم دلم نميآيد از اين نوشتهجات قشنگ عبور كنم.
با تقديم احترام
مسعود