دل که دل نيست بي تو
دل که طاقت و تاب نمي فهمد
دل که نمي ايستد تا من برسم
دل ميدود ، ميترسد . ميگريزد، کم مي آورد، مي شکند، هول ميکند
دل که دل نيست بي تو
دل تکرار نبض از نفس افتاده ي ماست
دل سر به سر ما مي گذارد
وقتي شانه اي براي سر گذاشتن نيست
دل سر ميرود وقتي حوصله اي نيست
دل سر به جنون ميزند وقتي ديوانگي هم عالمي دارد
دل به دل کسي ندادم تا تو بيايي
تو دلبري کرد ه اي و ما دل نگاه داشته ايم
تو دل قوي داشته اي و ما دل شکسته ايم
دلم انگاري گرفته... (فرزاد حسني)
سپاس شاعر
خيلي دوست دارم کتابتونو داشته باشم حتي به انجمن شاعران جوان مراجعه کردم ام تموم کرده بودند.ممکنه راهنماييم کنيد؟
يه سوال ديگه: اسم فاميل شريفتون mr.paras است يا mr.porsa؟
هميشه باشيد.