• وبلاگ : شعرهاي احسان پرسا
  • يادداشت : مسيح شيعه
  • نظرات : 2 خصوصي ، 32 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مسافر اسب خودش را به شهر آورد و /نگاه کرد .. جهان پر فريب بود هنوز/مسافر اسب خودش را به شهر آورد و /نگاه کرد .. جهان پر فريب بود هنوز/به دستهاي تمام جهان نگاه انداخت /قنوت ؟ نه .. همگي توي جيب بود هنوز/

    گل محمدي از باغ منقرض شده بود/و توي باغ کلاغ عندليب بود هنوز/و شاعران که به ظاهر پيمبر قومند /زبورشان پُر ِ حوا و سيب بود هنوز /ظهور قصه شده مثل کشتن عيسي /مسيح شيعه به روي صليب بود هنوز/و شهر پشت سرش گفت كه : ظهور نکن !/كمي به فكر جهان باش! جمعه تعطيل است.. ( من اينا رو دوست داشتم جناب قاصدك حيف زورو و يك عده و بقيه ي بيتات به دلم ننشت..ولي به نظرم از اينا ميشه يه غزل عالي ساخت. خدت كه استاد نقدي)