و توي باغ کلاغ عندليب بود هنوز...
معركه بود جناب پرسا!
...
گفتي كه مي رسي ولي از راه اسمان
با سفره ي عدالت و با كيسه هاي نان
تا كي به اين اميد به پايت بايستند...
مردم گرسنه اند ..به ياد تو نيستند...
دنياي ننگ پر شده از دشنه ي ستيز...
اصرار مي كنم كه در اين عصر برنخيز...
شعر از يك بنده خدايي ... از قم...
غزل عالي بود...
سلام دوست عزيزم !
ممنون كه سايه ي مهربانت را بر من افكندي ..
از شعرهايت واقعا لذت بردم
خوشحال مي شوم اجازه بدهي شما را لينك كنم تا بتوانم هر وقت سر بزنم ..
يا حق ..!
سلام
براي اولين بار بود كه به وبلاگتون سر ميزدم. جالب بود وموفق باشيد.
نمي شناسمت ولي نمي دونم چرا براي تو مي نويسم كه دلم گرفته ... خيلي ... خيلي ...
عالي بود
خيل زيبا و بي نظير ...از احسان پرسا انتظار ميرفت
......ضمنن امروز تولد من هم هست.. شايد مبارك باشه.....
از لطف بي پايانتون هم ممنونم
مثل هميشه منو شرمنده ميكنيد......
.......................
آقا تو نيايي ...بد هم نميشود
سلام مؤمن.
تولد شما هم مبارك باشه!
خيلي وقته از ديروز تا حالا بما سر نزدي.
فرمود:با دل خونين لب خندان بياور همچو جام ...باشد كه دل هاي شكسته دليل راه مان باشد