اي که تقدير تو را دور ز من ساخت سلام
خواب ديدم که فراري هستي
مي گريزي از شهر
پاسبان ها همه جا عکس تو را مي کوبند
جارچيها همه جا نام تو را مي خوانند
در همه کوي و گذر قصه ي تبعيد تو بود
مردم و تير و تفنگ
اسب هاي چابک
متهم: قاتل گلهاي سفيد
جايزه: يک گل رز
دوست دارم بنويسي به کجا خواهي رفت
مردم شهر چرا در پي تو مي گردند
نگرانت شده ام بي جوابم مگذار
پشت پاکت بنويس: