چشمام بسته است هنوز
صداي گنجشکاي سحرخيز و شيطونو مي شنوم
سرم و بر مي گردونم
پرتوي آفتاب از پنجره تو صورتم افتاده
يه نسيم خنک پاييزي جسمم و نوازش ميده
دستمو روي قلبم مي ذارم
خيلي آروم اسمتو رو تکرار مي کنم
احسان!
احسانم!!
چهره ي مهربونت و تصور مي کنم
اومدي تو اتاق و نشستي کنارم
دستي به موهام مي کشي و:
- جانم!!
چشمام و باز مي کنم
با يه لبخند هميشگي من و مي بوسي و نوازش مي کني
- سلام حبيبم!
- سلام عزيزم!
دستام و براي آغوش گرم ات باز مي کنم
سرت رو روي سينه ام مي ذاري
احساس آرامش بيشتري مي کنم
احساس مي کنم بيشتر از هميشه دوستت دارم
احساس مي کنم خوشبختيم
احساس مي کنم..
- دوست دارم!!
- منم دوست دارم عزيزم!!