• وبلاگ : شعرهاي احسان پرسا
  • يادداشت : ادبيات معاصر فارسي يتيم شد..
  • نظرات : 3 خصوصي ، 35 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ابر سفيد 
    مي خواستم غزل بگم. اما بلد نبودم. از تو پرسيدم گفتي اول قافيه جور كن بعد باهاشون جمله بساز. بعد كلمه ها رو اين ور اون ور كن. گفتم مثلا چه طوري قافيه پيدا كنم؟ تو چه وزني؟ گفتي از غزلاي بقيه استفاده كن. مثلا قيصر. گفتم من هيچي ازش ندارم. گفتي مثلا.. مثلا: شب عبور شما را شهاب لازم نيست ... و من به قيصر مجبور شدم. به عشق... براي من كه با قيصر شروع كردم اين خبر خيلي سنگين بود. انقدر كه سر كلاس وقتي اس ام اس ات رسيد جزوه نوشتن يادم رفت. همه چي دور سرم چرخيد .. واقعا يتيم شدم