• وبلاگ : شعرهاي احسان پرسا
  • يادداشت : ادبيات معاصر فارسي يتيم شد..
  • نظرات : 3 خصوصي ، 35 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     

    سلام

    خدا رحمتش كنه !

    ولي چرا ما ايرني ها اينطوريم ؟؟؟ تا هستش قدر نميدونيم ولي وقتي ميرن تازه ميفهميم كه وجود داشه !!

    واقعا چرا ؟

    + سعيدي راد 
    سلام... در بيروت چند بار دادتان كردم. در شبكه العالم!
    + بانوي تو!! 

    .. و قاف حرف آخر عشق است

    آنجا كه از آن سوي قله ي عشق، زندگي آغاز مي شود

    من و تو اما

    زندگي را پيش از قاف آغاز كرديم

    در صعود به قاف

    در صعود به عشق!

    در صعود به زندگي!

    احسان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    اين چيه توي پست قبل؟؟؟؟؟؟؟

    همت آرش ناجي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    لطفا اصلاحش كن ! مي بيني كه همه دارن زحمت مي كشن!

    حتما اين كار رو بكن.

    رفت بالا.مانده ام در اين چاه.در بي راه.نه كارواني نه ريسماني.راه نجاتي نيست.

    مانده حالا كه قسمتش اين بود كه انقدر زود برود چرا بايد انقدر دير بشناسمش.شعر اين روزهام يك كلمه است:حسرت!

    خوشحالم ميكني اگر سركي به من بكشي.

    + بانوي تو!! 

    من و صبح و - تو و عيدانه و - صبحانه اي با هم

    تو و عشق و - من و عيش و هوس - در خانه اي با هم!

    من و تو يا تو و من؟ يا منِ تو يا توِ من؟ ها؟

    نمي دانيم و در آرامش شاهانه اي با هم..

    ...

    سلام عزيزم

    صبح نازت بخير!!

    سلام احسان. چطوري احسان؟ خوبي احسان؟ چه خبر احسان؟ شاد باشي احسان... تا بعد احسان...
    ooooo
    *
    سلام. تاره هاي ادبي به روز شد. ياعلي
    *
    ooooo

    + سعيدي راد 
    سلام و عرض تسليت...
    آفرين پسر . تو هميشه متفاوت بوده اي. هر چي من گاف مي دم تو قاف مي دي
    براي قيصر بهاران خزان ديده:

    و تنها آه ...
    بنويس بر ياد نبود
    بنويس از شرم کبود
    بنويس تاريخ مصرفمان نگذشته فاسد و دور ريختني شديم
    بنويس ما انسان بوديم !به خدا! به همين سادگي

    بنويس همه اينها در پستي که نيست!
    بنويس "نگاهي در سکوت"
    بنويس کلامي در فرود
    به شيوايي مرگ يک پروانه
    برو :شيوا

    مرفام
    به روزم...گريه كن. قيصر ديگر نيست.
    + ابر سفيد 
    مي خواستم غزل بگم. اما بلد نبودم. از تو پرسيدم گفتي اول قافيه جور كن بعد باهاشون جمله بساز. بعد كلمه ها رو اين ور اون ور كن. گفتم مثلا چه طوري قافيه پيدا كنم؟ تو چه وزني؟ گفتي از غزلاي بقيه استفاده كن. مثلا قيصر. گفتم من هيچي ازش ندارم. گفتي مثلا.. مثلا: شب عبور شما را شهاب لازم نيست ... و من به قيصر مجبور شدم. به عشق... براي من كه با قيصر شروع كردم اين خبر خيلي سنگين بود. انقدر كه سر كلاس وقتي اس ام اس ات رسيد جزوه نوشتن يادم رفت. همه چي دور سرم چرخيد .. واقعا يتيم شدم
    من همسفر شراب از زرد به سرخ يا همره اضطراب از زرد به سرخ يک روز به شوق هجرتي خواهم کرد چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ


    سلام
    ممنون از محبت و بزرگواري شما
    از اينکه لطف کرديد و سر زديد متشکرم

    پست مناسبي بود دستتون درد نكنه

    خبر جشنواره ي بالي براي پرواز را هم در قسمت خبرها درج كرده ام
    اميدوارم هميشه موفق و سلامت باشيد
    ياعلي

     <      1   2   3      >