سفارش تبلیغ
صبا ویژن


در دلم
صنمی ست
بتکده ای سیارم
 

" احسان پرسا "




تاریخ : پنج شنبه 91/3/25 | 8:3 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

احساس می کنم
که پیش از این تو را
در خواب دیده ام
در خواب های من
زن ها فرشته اند

احساس می کنم
که پیش از این تو را
در قاب دیده ام
در قاب های من
زن ها به شکل شعر
زن ها نوشته اند

احساس می کنم
که پیش از این تو را
در آب دیده ام
وقتی که عکس ماه
بر آب بوده است

احساس می کنم
احساس می کنم
احساس می کنم
احساس کار چیست
کار دل است ، نیست ؟

شاید که پیش از این
ای دوست ، در دلم
در خواب بوده ای
در قاب بوده ای
در آب بوده ای

هر جا که بوده ای
جای خودت بمان


" احسان پرسا "




تاریخ : سه شنبه 91/3/9 | 9:24 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

وارد اتاق می شوی

دست می زنم ..

غالباً برای شعرهای ناب 

دست می زنند !


" احسان پرسا "  




تاریخ : سه شنبه 91/2/19 | 12:13 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

تقدیم به دختران صبور سرزمین ام 


در عشق ِکسی برشته ماندن سخت است

پابند به یک نوشته ماندن سخت است

تو خوب بمان ، اگر چه بانو ، بالت 

قیچی شده و فرشته ماندن سخت است

احسان پرسا

فرشته




تاریخ : جمعه 91/2/1 | 12:48 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

پیراهنت را 

از جلو می پوشم 

تا مرا 

در آغوش بکشد 




تاریخ : سه شنبه 90/9/22 | 10:4 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر


یک استکان شراب ؛ 

یعنی که عینکت 

ته استکانی است .. 


" بعد التحریر :  دوست دیرینم میرزاقلمدون ( آرش ناجی ) بهم تذکر داد که سال ها پیش طرحی داشته است که بن مایه هایی شبیه این شعر دارد ، با احترام تمام ضمن تاکید بر بی اطلاعی از توارد حاصله ، این شعر را به آرش عزیز تقدیم می کنم. " 

عینکش

ته استکانی

و من

مست از نگاهش.

" آرش ناجی "  




تاریخ : چهارشنبه 90/7/27 | 9:12 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

عکس رادیولوژی


بی رحم !

عکس رادیولوژی بگیر

می خواهم بدانم

قلب داری ؟  

 




تاریخ : چهارشنبه 90/7/6 | 7:54 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر


از زندگیم که هر چه بادا باد است

انگار فقط دشمن من دلشاد است

هی می روم و نمی رسم ، مشکل چیست

انگار که چرخ زندگی کم باد است

 




تاریخ : شنبه 90/6/12 | 9:21 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر


او را شرمنده و خجل خواهم کرد

با خونش ، خاکش را گل خواهم کرد

من هر چه کشیدم همه زیر سر اوست

امشب با آیینه دوئل خواهم کرد






تاریخ : چهارشنبه 90/5/26 | 8:10 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

او که پیراهنش را 

به برادرانی دغل داد 

تا به خونی دروغین بیالایند .. 


او که پیراهنش را 

برای شفای پدری نابینا 

                            فرستاد .. 


پیراهنش را 

از زنی عاشق دریغ کرد 

و کسی نفهمید 

که زلیخا می خواست 

                        پارگی پیراهن را بدوزد




تاریخ : پنج شنبه 90/4/30 | 9:52 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

  • بن تن | قالب وبلاگ | دنیای اس ام اس