• وبلاگ : شعرهاي احسان پرسا
  • يادداشت : به چشم شاعري..
  • نظرات : 2 خصوصي ، 33 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + م 

    روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست *واندر طلب طعمه پرو بال بياراست

    بر راستي بال نظر كرد و چنين گفت *امروز همه روي زمين زير پر ماست

    بر اوج فلک چون بپرم، از نظر تيز* مي‌بينم اگر ذره‌اي اندر ته درياست

    گر بر سر خاشاک يکي پشه بجنبد* جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست

    بسيار مني کرد و ز تقدير نترسيد* بنگر که ازين چرخ جفا‌پيشه چه برخاست

    ناگه، ز کمينگاه يکي سخت کماني* تيري ز قضاو قدر انداخت بر او راست

    بر بال عقاب آمد، آن تير جگر دوز* وز ابر مر او را بسوي خاک فرو کاست

    بر خاک بيفتاد و بغلتيد چو ماهي* وانگاه، پر خويش گشاد از چپ و از راست

    گفتا عجبست اينکه ز چوبست و ز آهن* اين تيزي و تندي و پريدنش کجا خاست؟

    چون نيک نگه‌کرد، پر خويش بر او ديد* گفتا ز که ناليم؟ که از ماست که بر ماست