• وبلاگ : شعرهاي احسان پرسا
  • يادداشت : به چشم شاعري..
  • نظرات : 2 خصوصي ، 33 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     
    + م 

    روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست *واندر طلب طعمه پرو بال بياراست

    بر راستي بال نظر كرد و چنين گفت *امروز همه روي زمين زير پر ماست

    بر اوج فلک چون بپرم، از نظر تيز* مي‌بينم اگر ذره‌اي اندر ته درياست

    گر بر سر خاشاک يکي پشه بجنبد* جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست

    بسيار مني کرد و ز تقدير نترسيد* بنگر که ازين چرخ جفا‌پيشه چه برخاست

    ناگه، ز کمينگاه يکي سخت کماني* تيري ز قضاو قدر انداخت بر او راست

    بر بال عقاب آمد، آن تير جگر دوز* وز ابر مر او را بسوي خاک فرو کاست

    بر خاک بيفتاد و بغلتيد چو ماهي* وانگاه، پر خويش گشاد از چپ و از راست

    گفتا عجبست اينکه ز چوبست و ز آهن* اين تيزي و تندي و پريدنش کجا خاست؟

    چون نيک نگه‌کرد، پر خويش بر او ديد* گفتا ز که ناليم؟ که از ماست که بر ماست


    سلام
    شعر جذابي بود استفاده کردم
    موفق باشي وشاعر

    سلام
    شعر جذابي بود استفاده کردم
    موفق باشي وشاعر

    به روزم.....

    موفق باشين.

    سلام با رباعي هاي دو روزه ام به روزم[گل]

    خيلي آقايي

    سلام

    از اينكه به من سر زدي ممنون

    مطالب جديد نوشتم تونستي به من سر بذن.باي

    سلام رفيق قديمي دلتنگت هستم كجايي
    + كرگدن 
    محشر بود احسان ... بي تعارف ... خيلي قشنگ بود ... يا بهتره بگم من خيلي حال كردم و بهم چسبيد ... در كل ايول جيگر ! عالي بود .
    + محمد زند 

    صبح كه داشتم بطرف دفترم مي رفتم سكرترم ژانت بهم گفت: صبح بخير آقاي رئيس، تولدتون مبارك! از حق نميشه گذاشت، احساس خوبي بهم دست داد از اينكه يكي يادش بود.

    تقريباً تا ظهر به كارام مشغول بودم. بعدش ژانت درو زد و اومد تو و گفت: ميدونين، امروز هواي بيرون عاليه؛ از طرف ديگه امروز تولدتون هست، اگر موافق باشين با هم براي ناهار بريم بيرون، فقط من و شما!

    خداي من اين يكي از بهترين چيزهائي بوده كه ميتونستم انتظار داشته باشم. باشه بريم. براي ناهار رفتيم و البته نه به جاي هميشه‌گي. براي نهار بلكه باهم رفتيم يه جاي دنج و خيلي اختصاصي. اول از همه دوتا مارتيني سفارش داده و از غذائي عالي در فضائي عالي تر واقعاً لذت برديم.

    وقتي داشتيم برمي‌گشتيم، ژانت رو به من كرده و گفت: ميدونين، امروز روزي عالي هست، فكر نمي‌كنين كه اصلاً لازم نباشه برگرديم به اداره؟ مگه نه؟ در جواب گفتم: آره، فكر ميكنم همچين هم لازم نباشه. اونم در جواب گفت: پس اگه موافق باشي بد نيست بريم به آپارتمان من.

    وقتي وارد آپارتمانش شديم گفتش: ميدوني رئيس، اگه اشكالي نداشته باشه من ميرم تو اتاق خوابم. دلم ميخواد تو يه جاي گرم و نرم يه خورده استراحت كنم.

    خواهش مي كنم در جواب بهش گفتم. اون رفت تو اتاق خوابش و بعداز حدود يه پنج شش دقيقه‌اي برگشت. با يه كيك بزرگ تولد در دستش در حالي كه پشت سرش همسرم، بچه‌هام و يه عالمه از دوستام هم پشت سرش بودند كه همه با هم داشتند آواز «تولدت مبارك» رو مي‌خوندند.

    ... در حاليكه من اونجا... رو اون كاناپه نشسته بودم... لخت مادرزاد

    + باران 

    من ندانم كه كيم من فقط مي دانم

    كه تويي شاه بيت غزل زندگيم

    خيلي زيبا بود

    اولين سال زندگي دونفره تون مبارك

    ايشالا سال بعد سه نفره عيد رو چشن بگيريد مثل ما !!!

    سلام

    احسان جان سروده هاي زيبا و بكري داريد از آشنايي با وبت خوشحالم

    سلام داداش احسان.. خوبيد؟ فكر كنم اگه اين رو به زبون عاميانه مثل يه ترانه مي نوشتيد بهتر مي شد.. آدم فكر مي كنه غزل خيلي جديه ولي توي ترانه گاه مي شه خودموني و شوخ بود. راستي تولد ميريامت مبارك آقا.

    سلام

    با زبون بي زبوني ...

    موفق باشيد

    قشنگ بود
       1   2   3      >