نه خبر نه عکس تازه ای
روزنامه ای قدیمی ام
جدولم فقط به درد می خورد
مایلی
حل کنی دل مرا ؟
" احسان پرسا "
باید بگوید آخ ، خیلی درد دارد
این رکعتش را نیمه کاره می گذارد
یک بار دیگر ایستاد و .. آخ ، دیگر
نای نماز مستحبی را ندارد
یک بار دیگر بر زمین بیهوش افتاد
باید دوباره فضّه به هوشش بیارد
وقت اذان شد ، او اذان را بغض می کرد
تا " اشهد ان محمد " را ببارد
زینب کنارش می نشیند ، او به زینب
گویا حسینش را امانت می سپارد
این بار روحش درد می گیرد ، چه سخت است -
حس کسی که پهلوی روحش بخارد
از او گذشت اما به این بیعت ستانان
باید بیاموزند که در ، میخ دارد
***
چشم علی خیس است ، زیرا دیر فهمید
زهرا نمازش را نشسته می گزارد
" احسان پرسا "
" حیرت "
نام دیگر من است
وقتی دستم
به زنگ خانه ی خدا نمی رسد
و رهگذری زنگ را برایم می زند
" حیرت "
نام دیگر من است
وقتی هنگام تشکر می بینم
رهگذر خود خداست !
" احسان پَرسا "
پرنده های آسمان
و فرشته های ملکوت
در طوافی هماره
می چرخند
من اما
ته نشین شده ام
پدرم
ملاح کشتی نوح بود
و برادرم
بر قله ی کوهی
برای دخترکان غرق شده
مرثیه می خواند..
من زاده ی پس از توفانم
مسلمانم اما
هنوز تسلیم نشده ام
هنوز نامه هایت
به عربی می رسد
هنوز فارسی
عاشقت نشده ام
نامم را
گم کرده ام
نه نام کوچکم
نه نام عشیره ام
و نه نام وطنم
مرا به خود نمی آرد..
کی می شود دوباره مرا
" یا ایها الانسان "
بخوانی..
.: Weblog Themes By Pichak :.