سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام.
برخی از دوستان گله مند بودند در
این روزهای حساس و سرنوشت ساز چرا شعری نمی گویم، عرض می شود که:

فرصت شد از کلام دوری بکنیم

در کسوت لال ها ظهوری بکنیم

قسمت شد در حکومت اسلامی

احکام تقیه را مروری بکنیم




تاریخ : شنبه 88/10/12 | 7:46 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

این خیمه گه است یا که آتشگاه است؟

این اسب چرا زخمی و بی همراه است؟

این پارچه که شده ست تور از نیزه

پیراهن فرزند رسول الله است؟!

 




تاریخ : شنبه 88/10/5 | 5:31 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

ای شعر نگفته بی صدا منتظرم
مثل نفسی و بی هوا منتظرم
مردم از گریه گریزانند و
من نُه ماه است گریه را منتظرم




تاریخ : شنبه 88/8/23 | 4:10 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

عالم همه درد و ماتم و فریاد است

انگار عزای همه ی اجداد است

یک مرگ وَ این همه یتیمی افسوس

امروز مگر چارده خرداد است ؟..




تاریخ : پنج شنبه 88/3/14 | 7:59 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

این هم یک رباعی به مناسبت روز مبارزه با دخانیات


ای کاش که در دست تو خودکار شوم

یا اینکه در آغوش تو گیتار شوم

دور از تو به هر نفس کمی سوخته ام

ای کاش که بر لب تو سیگار شوم !



 




تاریخ : دوشنبه 88/3/11 | 8:34 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

سلام دوستان.

دیشب بچه های دوره دبستان را دور هم جمع کردیم و به دیدن استاد فرید رفتیم . آقای میرکمالی آنقدر با بچه ها دوست بود که همه بچه ها و معلم ها او را به اسم کوچک استاد فرید صدا می زدند.
دیشب بعد از تعریف چند خاطره او دوباره شروع به صحبت کرد و ما مثل دوران کودکی گوش می کردیم .. گویی خانه استاد فرید هم کلاس درس بود.
دیشب دو رباعی تقدیم سید فرید کردم تا لبخندی بر لبانش بنشانم.

او پاسخ و ما هزار پرسش داریم
او بخشش و ما هزار خواهش داریم
گویند معلم است همکار نبی
فردا ما پیغمبر ورزش داریم !!

وقتی با دست علم بیدار شدم
هشیار شدم اگر چه بیکار شدم
من خُل بودم چوب معلم ها گل
از بس که مرا زدند گلزار شدم !!

دیروز یاد معلم نقاشی دوران دبستانمان را هم که امسال به دیدار دوست شتافت، گرامی داشتیم. او را هم از شدت عشق به اسم کوچک صدا می زدیم: استاد عزیز. همین قدر بگویم که تقریبا هیچ یک از دانش آموزان فامیل این استاد دوست داشتنی را به یاد ندارد. او همیشه بر روی تخته سیاه با گچ نقاشی می کشید و از ما می خواست همان نقاشی را بکشیم.

برگرد و به خنده باز گلپاشی کن
با گچ تخته سیاه را کاشی کن
بعد از تو دلم گرفته استاد عزیز
برگرد و برایم اشک نقاشی کن ..

هر چند کمی دیر کرده ام اما تبریک روز معلم را از من پذیرا باشید
این روز عزیز را علاوه بر معلمان مدارس به معلمانم در بلاگستان: آقای عبدالرحیم سعیدی راد ، خانم محبت مهربان و همچنین خانم معلم " تبسم " تبریک می گویم.

 




تاریخ : پنج شنبه 88/2/17 | 10:19 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 نه از پی اجر و نه برای حسنات

نه شادی اموات و نه تمدید حیات

حاجت به بهانه نیست تو فکر بکن

برق آمده است ! بر محمد صلوات !!

اللهم صل علی محمد و آل محمد

بعدالتحریر:

 گزارشی که از جشنواره بالی برای پرواز تهیه کردم علاوه بر مجله شعر در سایت سوره مهر نیز بازتاب داشته است:

 

بالی برای پرواز




تاریخ : چهارشنبه 88/2/16 | 6:51 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد.

پنجاهمین سالروز تولد قیصر امین پور را ..

با این همه بغض صبر سخت است استاد
شادی با لحن ابر سخت است استاد
امروز که روز جشن میلاد تو است
تبریک به سنگ قبر سخت است استاد

و قاف حرف آخر عشق است.. آنجا که نام کوچک من .. آغاز می شود.. قیصر

ساکت شده ایم درس فریاد بده
به جای قلم تیشه ی فرهاد بده
ما بعدِ تو رد شدیم قیصر برگرد؛
دستور زبان عشق را یاد بده..

دیروز این رباعی ها را در نشست ادبی " همزاد عاشقان جهان " که به مناسبت پنجاهمین زادروز قیصر برگزار شده بود خواندم که ظاهرا در گزارش کانون اندیشه جوان بازتاب داشته است. گزارش این نشست ادبی را در اینجا بخوانید:

آهای ای عکس روی بوم قیصر

ضمنا پارسال نیز در زادروز تولد قیصر چند رباعی و دوبیتی نوشته بودم که در این لینک قابل بازیابی هستند:

قیصر

 




تاریخ : چهارشنبه 88/2/2 | 8:23 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر


بعضی عددها را ریاضیدانان همچون آیه هایی مقدس از بر می کنند: مثل عدد پی
بعضی عددها را مومنان گرامی می دارند: مثل عدد چهل (40)
بعضی عددها را جادوگران نحس می دارند: مثل عدد سیزده (13)
بعضی عددها را پوچ گرایان مهم می شمارند: مثل عدد صفر (0)
بعضی عددها را موحدان می پرستند: مثل عدد یک (1)
من اما از میان همه عددها ده ( 10 ) را دوست می دارم
نه به این خاطر که صفر و یک پایه علوم دیجیتالی است
نه به این خاطر که ده اولین عدد دو رقمی است و من همیشه اولین ها را ستوده ام
نه به این خاطر که عرب ها با اختراع صفر در کنار یک، بشر را از معضلات محاسبه نجات دادند
بلکه فقط به این خاطر که تو در این روز به دنیا آمدی ..
به این مناسبت ده رباعی سروده ام که تقدیم وجود نازنینت می کنم

تولدت مبارک
میریامم

1

با ناز و ادای عاشقی می آیی
بر شیوه ی عشق مشرقی می آیی
از ضرباهنگ نبض من معلوم است
داری با کفش تق تقی می آیی

2

می خواهم نور بَصَر من باشی
یا شعر میان دفتر من باشی
نه تکیه گهم باش، نه چتر و نه عصا
کافی ست فقط تاج سر من باشی

3

نه گفت که قند صد مصیبت دارد
نه گفت شکر هزار آفت دارد
دکتر فقط از خنده ی تو منعم کرد
آری مرض ِ قند من علت دارد

4

امشب از هر چه غیر من تقوا کن
به جای ضریح، با دلم نجوا کن
حاجت به گره نیست؛ تویی حاجت من
امشب گره ی روسریت را وا کن

5

بی هیچ طناب مانده ام پابندت
کارم گره خورده است از لبخندت
گاهی گره تنها به دهان باز شود
بانو گره خورده است گردنبندت !!

6

حافظ می گوید که تو حوری بودی
سعدی گفته که تو بلوری بودی
اینها که صفات توست؛ پس حرف بزن
پیش از من تو کدام گوری بودی؟!

7

نه کودک یک روزه به حرف آمده بود
نه معجزه ای سخت شگرف آمده بود
آن شب ؛ شب حیرتم فقط دیدم که
زیر ِ پیراهن تو برف آمده بود

8

من رخت که پهن می کنم می خندم
حق داری شک کنی به این لبخندم
زیرا به امید دیدن موهایت
بر روسریت گیره ی شُل می بندم

9

صفر ِهمه ی ستاره ها را بردار
آنها را بعد از یکِ قدّت بگذار
دانی که چقدر دوستت می دارم
اندازه بیت قبل و قدری تکرار

10

تقدیر چنین بود به کامم باشی
من برکه و تو ماه تمامم باشی
از اعجازی که اسم اعظم دارد
دل کندی تا که میریامم باشی

 




تاریخ : دوشنبه 88/1/10 | 10:18 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

با ناز و ادای عاشقی می آیی
بر شیوه ی عشق مشرقی می آیی
از ضرباهنگ نبض من معلوم است
داری با کفش تق تقی می آیی

 




تاریخ : دوشنبه 88/1/10 | 10:18 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

  • بن تن | قالب وبلاگ | دنیای اس ام اس