نه گفت که قند صد مصیبت دارد
نه گفت شکر هزار آفت دارد
دکتر فقط از خنده ی تو منعم کرد
آری مرض ِ قند من علت دارد
امشب از هر چه غیر من تقوا کن
به جای ضریح، با دلم نجوا کن
حاجت به گره نیست؛ تویی حاجت من
امشب گره ی روسریت را وا کن
بی هیچ طناب مانده ام پابندت
کارم گره خورده است از لبخندت
گاهی گره تنها به دهان باز شود
بانو گره خورده است گردنبندت !!
حافظ می گوید که تو حوری بودی
سعدی گفته که تو بلوری بودی
اینها که صفات توست؛ پس حرف بزن
پیش از من تو کدام گوری بودی؟!
نه کودک یک روزه به حرف آمده بود
نه معجزه ای سخت شگرف آمده بود
آن شب ؛ شب حیرتم فقط دیدم که
زیر ِ پیراهن تو برف آمده بود
من رخت که پهن می کنم می خندم
حق داری شک کنی به این لبخندم
زیرا به امید دیدن موهایت
بر روسریت گیره ی شُل می بندم
صفر ِهمه ی ستاره ها را بردار
آنها را بعد از یکِ قدّت بگذار
دانی که چقدر دوستت می دارم
اندازه بیت قبل و قدری تکرار
تقدیر چنین بود به کامم باشی
من برکه و تو ماه تمامم باشی
از اعجازی که اسم اعظم دارد
دل کندی تا که میریامم باشی
ذکر لب اگر چه فرج و تعجیل است
اما نسلم نواده ی قابیل است
هنگام دعا یواشکی می گویم:
یک "شنبه" بیا که جمعه ها تعطیل است !!
_____________________________________________________
یادش به خیر اولین روزهای بعد از سربازی که سعید کیایی این مصاحبه رو برای همشهری محله با من داشت:
من هر چه که دارم همه از لطف خداست
با او همه ی زندگیم عشق و صفاست
حتی آن بوسه که گرفتم از تو
در لحظه ی توبه موجب قرب و لقاست
.: Weblog Themes By Pichak :.