لبخند می زنی
روز می شود
خوشبخت مردمی
که شش ماه از سالشان
روز است ..
" احسان پرسا "
منتظرم نمان
من آن کلاغم
که آخر هیچ قصه ای
به خانه اش نمی رسد
" احسان پرسا "
کسی همدم گریه هایم نمی شود
آسمان هم که می بارد
همه چتر به سر می گیرند
" احسان پرسا "
به خانه ات می آیم
تا تصویرت را بدزدم
.. آینه خالی ست
دزدی پیش از من رسیده است !
" احسان پرسا "
پرنده
عاشق دریا بود
مرغ دریایی نام گرفت
کی
مرا به نام تو می خوانند
" احسان پرسا "
طعم بعضی چیزها را
نچشیده ، می دانم
مثلا می دانم
پاکتنامه هایت
چه تمبر شیرینی دارند
" احسان پرسا "
در دلم
صنمی ست
بتکده ای سیارم
" احسان پرسا "
پدرم
مرا برای شکار آهو فرستاد
با تو برگشتم
پسر دوم من و میریام
ایلیا
بر شانه ام بنشین
پسرم
تا نام خانوادگیم
بلندتر شود
تو
مرا به عصر حجر بر می گردانی
زمانی که آدم
چای را
با خنده حوا
شیرین می کرد
.: Weblog Themes By Pichak :.