سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

نوشته بود : دلش که می گیرد و مثل این روزهای زاینده رود بی آب می شود، چشمانش که مثل هوای اصفهان خشک و بی باران می شود و دستانش که مثل خیابان های اصفهان خشکی می زند ، هوای ساحل نشین اشک را می کند و سری به نوشته های کسی می زند که می داند از ته دل می نویسد.

می نویسم : اصفهان شهر خاطرات من است از خشکی آن ننویس بگذار خاطراتم همواره تر بماند.

نوشته بود : غزلی بنویس که دلم را آرام کند ، دلم گرفت غزلی نوشتم با حال و هوای دلتنگی های این روزهای تو علی امینی

 

 

گدای ارمَنیَم ؛ حیف ساز کم دارم

میان حنجره سوز و گداز کم دارم

 

من آن عروسک ساده که چشمْ دکمه ای است

لباس و چشمک و مژگان ِ ناز کم دارم

 

مثال پرچمم و رنگ مشکل ِ من نیست

برای دیده شدن اهتزاز کم دارم

 

میان این قفس اسمم پرنده مانده ولی

یک آسمان و دوتا بال ِ باز کم دارم

 

کجاست کودکی و خاله بازی، آه امروز

دوتا عروسک و چادرْ نماز کم دارم

***

دلا به دوره ی عشق ِ یواشکی برگرد

برای ماندن ِ در عشق، راز کم دارم

 




تاریخ : شنبه 87/6/23 | 10:55 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

  • بن تن | قالب وبلاگ | دنیای اس ام اس