به: پدرم علی پرسا
که کتیبه ی زنده ی زندان های صدام است..
- کمی سوپ و پس از آن کابل مفتول زندان را
بخور عجمی* بخور سهمیه ی معمول زندان را
تنم یک در میان تیره ست ، مثل درب سلولم
کسی با کابل پیش از من زده سلول زندان را
تعارف کرد هم بندم به من سیگار و رد کردم
که فهمد حال جاسیگاری مسئول زندان را ؟
مکان: زندان ، ولی نه فعل معلوم است نه فاعل
صلیب سرخ تنها می برد مفعول زندان را
شکنجه قطع شد آن روز که آمد صلیب سرخ
پس از آن ما کتک خوردیم و آنها گول زندان را !
چنان در انفرادی سخت مشتاق ملاقاتم
که حتی حاضرم دیدار با مسئول زندان را
دو سه هم بند من مردند ؛ مردن نه رسیدند ، آی
شکنجه گر ! درو کن باز هم محصول زندان را
پس از پایان حبس اعدام، آری حکم من این است
کسی جز من ندارد آرزوی طول زندان را ..
_____________________________________________________
* عجمی: غیرعرب، بعثی ها زندانیان ایرانی را به این نام می خواندند.
.: Weblog Themes By Pichak :.