آن سوی میز دخترکی رو گرفته است
این سوی میز چشم پسر سو گرفته است
هر چه سئوال کرده پسر با زبان چشم
یک پاسخ از اشاره ی ابرو گرفته است
دختر به رمز گفت که از قایق دلم
موج نگاه های تو پارو گرفته است
آقا پسر نگفت که قلبم جزیره ایست
که در کنار قلب تو پهلو گرفته است
دختر به خنده گفت که در شهرتان عزیز
آیا کسی به جای زن آهو گرفته است ؟
آقا پسر نگفت که آهوی قصه اش
صیاد را به حیله و جادو گرفته است
دختر دوباره گفت که گلواژه های عشق
در این سکوت سرد شما بو گرفته است
آقا پسر نگفت که از عطر واژه هات
گویی پَر نسیم به شب بو گرفته است
آقا پسر نگفت .. چرا گفت ؛ یادم است
- تو میریام ِ قصه ی من می شوی؟
- بله..
تاریخ : پنج شنبه 87/11/3 | 2:24 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.