مرگ
لبخند پدر را
قاب گرفت..
من
اخمی بی قاب را
دلتنگم .
می نوی عزیز. در برابر این اتفاق ناگزیر ، جز صبری جزیل چه می توانم برایت آرزو کنم.
گویی تمام گردبادها در سینه ام آه شده اند و تمام باران ها پشت سد بغضم جمع شده اند.
درد عظیمی است و می دانم این واژه های من فقیرتر از آنند که دردی از شانه هایت برگیرند و جای خالی پدر را فراموشت کنند.
تسلیت عرض می کنم. مرا در غم خود شریک بدان.
تاریخ : شنبه 89/4/12 | 9:56 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.