سلام دوستان. دوست نداشتم کاری قدیمی و پاخورده را در طبق اخلاصم تقدیمتان کنم. اما وقتی دوستی قدیمی از همراهان قاصدک سوخته در کامنتی غزل به دردم نمی خورد را از من خواست نتوانستم خواسته اش را به دیده منت نپذیرم. کهنگی اش را به طراوت روح سبزتان ببخشائید. با کمی اصلاح و تغییر تقدیم حضورتان می کنم.
وقتی که جز وصال به دردم نمی خورد
قهوه نریز! فال به دردم نمی خورد
من سردم است و چاره فقط دستهای توست
گولم نزن که شال به دردم نمی خورد
من تشنه ی توام، عطشم داغ و واقعی ست
تمثیل و قیل و قال به دردم نمی خورد
این دکمه های باز صریحم نموده اند
من سیب و پرتقال به دردم نمی خورد
آخر کجای سیب شبیه " سه نقطه " است
من " نقطه چین " کال به دردم نمی خورد
چشمک نزن! حواله نکن بوس ِ راه دور
توی قفس که بال به دردم نمی خورد
از خاطرات خوب گذشته نگو عزیز
تقویم پارسال به دردم نمی خورد
مردانه قول وصل به من داده ای ولی
من مرد ایده آل به دردم نمی خورد !!
یا خون من به گردن تو یا بگو بله..
در عشق احتمال به دردم نمی خورد
***
حالا بریز قهوه و آبی بپوش و بعد..
اینجا به بعد این غزل من خصوصی است!
.: Weblog Themes By Pichak :.