یک روز دوباره یار برمی گردد
یار است، سر قرار برمی گردد
در عشق، من ایستگاهم و می مانم
چون می دانم قطار بر می گردد
" احسان پَرسا "
قرآنِ ناطقی
بر روی نیزه، رأسِ تو در حکم ِ بسمله
جسمت به روی خاک، حروف مقطعه
" احسان پرسا "
" بنشین بر لب جوی " و گذر آب ببین
دل هر شیعه از این منظره خون می گردد
" احسان پرسا "
عهد من و تو چه بود ، " تا آخر عمر .. "
وقتی رفتی
خود را کشتم
تا عهد من و تو سر جایش باشد
" احسان پرسا "
در دلم
صنمی ست
بتکده ای سیارم
" احسان پرسا "
احساس می کنم
که پیش از این تو را
در خواب دیده ام
در خواب های من
زن ها فرشته اند
احساس می کنم
که پیش از این تو را
در قاب دیده ام
در قاب های من
زن ها به شکل شعر
زن ها نوشته اند
احساس می کنم
که پیش از این تو را
در آب دیده ام
وقتی که عکس ماه
بر آب بوده است
احساس می کنم
احساس می کنم
احساس می کنم
احساس کار چیست
کار دل است ، نیست ؟
شاید که پیش از این
ای دوست ، در دلم
در خواب بوده ای
در قاب بوده ای
در آب بوده ای
هر جا که بوده ای
جای خودت بمان
" احسان پرسا "
برای من لطفاً
عزیز دل، بفرست عکس دسته جمعی تا
دلم بیاید و راحت مچاله اش بکنم !
" احسان پرسا "
وارد اتاق می شوی
دست می زنم ..
غالباً برای شعرهای ناب
دست می زنند !
" احسان پرسا "
پیراهنت را
از جلو می پوشم
تا مرا
در آغوش بکشد
یک استکان شراب ؛
یعنی که عینکت
ته استکانی است .. عینکش ته استکانی و من
" بعد التحریر : دوست دیرینم میرزاقلمدون ( آرش ناجی ) بهم تذکر داد که سال ها پیش طرحی داشته است که بن مایه هایی شبیه این شعر دارد ، با احترام تمام ضمن تاکید بر بی اطلاعی از توارد حاصله ، این شعر را به آرش عزیز تقدیم می کنم. "
" آرش ناجی "
.: Weblog Themes By Pichak :.