زیباترین شعری که در وصف رعد و برق خوانده ام، متعلق به بزرگمرد عرصه ادب قیصر امین پور است. آن جا که می فرماید:
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد
اما از این شعر گذشته، به نظر من زیباترین و موجزترین ترکیب کلامی که تاکنون درباره رعد و برق خلق شده، تعبیری است که خالق رعد و برق در قرآن کریم برای آن داشته است. ایجاز عجیبی که در این ترکیب وجود دارد، همزمان با متناقض نمایی ( پارادوکس ) همراه شده و تعبیری در حد معجزه را در ادبیات خلق کرده است.. تعبیری که شاید خلق آن کم از خلق رعد و برق نیست ..
آیه دوازده سوره روم را مرور می کنیم:
وَ مِنْ ءَایَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبرَْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا ..
و از نشانه های او، این که (رعد و) برق را نشانتان می دهد؛ که مایه بیم و امید است
در این آیه رعد و برق، مایه بیم و امید معرفی شده و همه می دانیم خطر صاعقه با امید به باران همراه است. اما این که کسی در جمله ای خوف و طمع را در توصیف رعد و برق به کار گیرد واقعا کاری ستودنی است و خودش چه خوش گفته است که " ستایش مخصوص خداست "
" احسان پرسا "
از وقتی علی ، شعور انتظار کشیدن پیدا کرد ، دیگر دست خالی به خانه بر نمی گشتم. یک شکلات یا یک لواشک چنان در پسرکم شادی و شعف ایجاد می کرد ، که دریغم آمد از این شادی سوء استفاده نکنم !!
تدبیری اندیشیدم و در راستای سیاست ترغیب و تشویق ، خرید شکلات یا لواشک و بستنی را به خودداری از آزار مادر منوط کردم. نقشه ام نگرفت زیرا برای علی شیطنت به عنوان شغل در آمده است اما در هر صورت هر وقت مرا با لواشک یا بستنی می دید به سرعت این جمله را بر زبان می آورد " بابا ، مامانو اذیت نکردم ! " و فقط خدا می داند که این جمله چقدر برایش اهمیت داشت.
صبح ها که من سر کار می آیم ، علی خواب است. آن روز هنگام خروج از خانه ، در صدا کرد. علی بیدار نشد اما توی خواب جمله ای به زبان آورد که مرا تکان داد : " بابا ، مامانو اذیت نکردم! "
در واقع این جمله برای علی ، به " ذکر " تبدیل شده است. ذکری که حتی در خواب هم بر زبانش جاری می شود. تازه ، معنی واقعی و ملموس ذکر را درک کردم ، با خودم فکر می کنم ، اگر در خواب جمله ای بر زبانم جاری شود ، چه جمله ای خواهد بود. راستی ، ذکر شما چیست ؟
پسر ارشدم : علی پرسا در هیات دختر خانمی که احتمالا باید نامش راحیل باشد !!!
عکاس : لیلا ابراهیمی ( خاله ی علی )
من معتقدم با توجه به اینکه روح انسان ، نفخه ای از روح الهی است ، هرگاه روح انسان از پدیده ای لذت می برد ، لابد خداوند نیز همان احساس را در قبال آن پدیده دارد.
پسر دوساله ام ، علی ، دیروز برای اولین بار به من گفت : " بابا پول بده برم یه چیزی بخرم. "
چنان لذتی سراسر روح مرا فراگرفت که از وصف آن عاجزم. آن لحظه به نظرم رسید وقتی برای امری مالی ، از خدا که سرچشمه ازلی و ابدی رزق و روزی است ، درخواست می کنیم ، قطعا خداوند از اینکه بنده اش از او درخواست یاری می کند ، لذت می برد.
شاید برای همین است که در آیه 6 سوره هود خداوند رزق همه جنبندگان را به عهده خود گذاشته است :
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها
روزی هر جنبندهاى در زمین بر عهده خداست
من به پسر دو ساله ام " علی " چیزهای ساده ای یاد داده ام ؛ اما آن چه او گاه گاه به من یاد می دهد ، پیچیده و عمیق است.
یکی از اولین سوالاتی که علی از خودش در آورده، این است : چی می گه ؟
به این ترتیب اسم هر وسیله ، حیوان ، فامیل و هر پدیده ای را که به او می آموختم اولین چیزی که درباره آن می پرسید این بود : چی می گه ؟
همیشه به این سووال او می خندیدم . آخر چطور می توانستم صدای هر چیزی که به او می شناساندم برایش در بیاورم.
اما روزی که آیه " و ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم " را خواندم ، حیرت کردم و تازه معنی سوال پسرم را فهمیدم .
ترجمه آیه : و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش تسبیح او مى گوید ولى شما تسبیح آنها را درنمى یابید .
سلام دوستان.
شهادت سرور آزادگان جهان امام حسین ( ع ) را به پیشگاه مهدی صاحب زمان ( عج )امام منتقم و شما پیروان حضرتش تسلیت عرض می کنم.
پیشاپیش از اینکه مطلب امروزم به شعر ارتباط ندارد پوزش می طلبم.
در این پست می خواهم خطی چند درباره دشوارترین جنگ تاریخ و یکی از بزرگترین حادثه های کره زمین و تاریخ بشر صحبت کنم. می شد مطالبی را که در پی می آید با استناد به کتب تاریخی دقیق تر نوشت اما حال این روزها و تواتر مطالب مندرج مرا از جستجو در منابعی و مراجع بازداشت.
خلاف آنچه پیروان حسین بن علی ( ع ) و روضه خوانان رواج داده اند روز عاشورا بیش از آنکه روز سیاه علویان باشد جهنم امویان بود. برای اثبات این مدعا به ذکر چند نمونه اکتفا می کنم:
" 1 "
از نظر قدرت لشکر امام حسین ( ع ) به هیچ وجه با لشکر عمر سعد ( جنگجوی امویان ) قابل قیاس نبود. امام حسین ( ع ) هفتاد و دو فرمانده ورزیده را برای مبارزه با سی هزار سرباز بزدل که از ترس کشته شدن و به طمع پول به لشکر عمر سعد پیوسته بودند آورده بود.
وجود نام هایی همچون صهیب، حبیب بن مظاهر، عباس بن علی و ... در یک لشکر کافی بود تا دشمن مقابل آنها هر قدر از نظر تعداد زیاد باشند به شکست خود در جنگ یقین داشته باشند.
اجازه بدهید برای تقریب مساله به ذهن مثالی عرض کنم. در جنگ های کنونی وجود بالگرد یا جنگنده اف چهارده در یک سوی جنگ برای تعیین طرف برنده کافی است. بنابراین هر قدر شمار سربازان طرف دیگر زیاد باشند برتری با طرفی است که از اف چهارده برخوردار است این یکی از احتمالات غیر قابل انکار جنگ است.
عباس بن علی هم کسی بود که به اعتراف خود عمر اگر کشته نمی شد شکست دادن لشکر حسین بن علی غیر ممکن بود.
در توضیح ویژگی های جنگی نمونه هایی همچون عباس بن علی و صهیب به این مساله اکتفا می کنم که وقتی صهیب یا عباس وارد میدان می شدند کسی برای مقابله با آنها جلو نمی آمد بلکه لشکر دشمن تنها کاری که می توانست بکند این بود که صف را بشکافد و جان خود را نجات دهد تا بلکه دیگری او را بکشد به این ترتیب وقتی عباس بن علی یا صهیب وارد میدان می شدند تنها کسی که می جنگید آنان بودند و بقیه فقط وظیفه فرار یا کشته شدن را ایفا می کردند. درباره صهیب معروف بود که وقتی وارد میدان می شد هزار مرد جنگی را از پای در می آورد. ( مرد جنگی .. نه مزدورانی که از ترس جان به میدان آمده اند! )
" 2 "
از نظر افتخارات امام حسین ( ع ) پیش از شروع جنگ پیروز میدان بود.
لازم است یادآوری کنم افتخارات در هر جنگی و به ویژه در جنگ های اعراب به خصوص در زمان قدیم از اهمیت ویژه ای برخوردار بود به طوری که هر کس به میدان می رفت برای معرفی خود و اصطلاحا لرزه بر اندام دشمن انداختن خود را در شعری که رجز خوانده می شد معرفی می کرد. معمولا در بیان افتخارات به نسب، قهرمانی ها و رشادت ها، عادات قبیله و طایفه و دیگر مسائل اشاره می شد.
امام حسین نوه آخرین پیامبر خدا و پسر نخستین مسلمان جهان و زاده سرور بانوان جهان بود که سقایت لشکر علی بن ابیطالب را در ماجرای بسته شدن آب به وسیله لشکر معاویه را در پرونده جنگ آوری های خود داشت و فقط به همین افتخارات بسنده می کنیم. از اینکه بگذریم لشکر امام حسین ( ع ) خود متشکل از بزرگترین افتخارات جهان اسلام در آن دوره بود که هر یک برای اداره یک سرزمین کافی بودند و در واقع امام حسین ( ع ) برای قیام بر ضد دولت امویان این افراد را با خود همراه کرده بود بنابراین تصدیق می کنید که تمام مغزها و فرمانده های جهان اسلام در لباس سرباز پا در رکاب لشکر امام حسین ( ع ) بودند. این در حالی است که در لشکر عمر سعد تنها عده ای سست عنصر و بی ایمان با پیشینه ای مخدوش حضور داشتند تا آنجا که سردار این لشکر را عمر سعد و شمر بن ذی الجوشن تشکیل می دهند که در صفحات تاریخ جز در واقعه کربلا اسمی از آنها آورده نشده است و هنگام صحبت از افتخارات چیزی برای برشمردن نداشتند و لابد ترجیح می دادند صفحه تاریخ را ورق بزنند!
" 3 "
از نظر شناخت هدف و فلسفه جنگ و پایبندی به آن، لشکر امام حسین ( ع ) و لشکر عمر بن سعد فاصله ای بین زمین و آسمان داشتند. اگر از بالا شروع کنیم امام حسین ( ع ) به عنوان رهبر نهضت کربلا آشکارا هدف از قیام خود را احیای سنت جدش رسول خدا اعلام می کند و در طول مراحل جنگ از سرنوشت خود آگاه بوده است به طوری که وقتی به سرزمین نینوا می رسد می فرماید بار بگشایید اینجا قتلگاه ماست. اما با وجود آنکه از کشته شدن خود خبر دارد باز بر هدف خود پافشاری می کند و سرانجام پس از آنکه اصرار یاران عمر سعد را بر کشتن خویش می بیند به سوی شمشیرها سینه می گشاید و می فرماید: ان کان دین محمد لم یستقم الا بقلتی فیا سیوف خذینی ! ( اگر دین محمد جز با کشتن من پایدار نمی ماند پس ای شمشیرها مرا فراگیرید ) اما در طرف مقابل چه ؟
عمر بن سعد با وجود مخالفت شدید با جنگ با امام حسین ( ع ) به زور و تزویر شمر بن ذی الجوشن و فریب وعده ملک ری به جنگ کسی می رود که همگان می دانند وی سرور جوانان اهل بهشت است و در هر مجلسی این حدیث پیامبر دهان به دهان می گشت و مردم برای تضمین بهشت خود سعی می کردند با خانواده امام حسین ( ع ) وصلت کنند. با این توصیف فرمانده لشکر ابن زیاد مطمئن بود که اگر امام حسین ( ع ) را بکشد آخرت خود را به باد داده است.. در سطح سربازان هم به ذکر این نکته اکتفا می کنم که امام حسین ( ع ) به سربازان خود اجازه داد برای حفظ جان خود شبانه خیمه ها را ترک کنند اما نه تنها کسی از آنها کم نشد بلکه حر بن یزید ریاحی از فرماندهان لشکر عمر سعد نیز به آنان اضافه شد !! از آن گذشته عباس بن علی امان نامه ابن ذی الجوشن را به بدترین و توهین آمیز شکل ممکن رد کرد و ننگ و عار را برای طایفه ذی الجوشن به جا نهاد..
" 4 "
از نظر حقوق جنگ، اخلاق جنگ و تاکتیک جنگی لشکر عمر بن سعد از همان لحظات نخست نام خود را به عنوان ننگ تاریخ ثبت کردند. اکرام میهمان در میان عرب ها حتی از نماز که ستون دین است مهم تر شمرده می شود و جزء نوامیس اعراب قلمداد می شد. وقتی امام حسین ( ع ) در پاسخ به فرماندهان کوفی دستور داد دعوتنامه هایشان را رو کنند شرم بر قبیله هایشان جاودانه شد. از آن مهم تر نقض عهد است که در میان عرب ها پایبندی به عهد از حفظ سر واجب تر است و عهدشکنی کوفیان نام آنها را ضرب المثل ساخت به طوری که امروزه به هر بی وفایی اهل کوفه اطلاق می کنند.
آغازگر نبودن در جنگ یکی از بزرگترین فضایل مبارزه به شمار می رود که تاکنون نیز در تمام جنگ ها فخر به شمار می رود. امام حسین ( ع ) با پایبندی به این اصل لشکر عمر سعد را رسوا ساخت. امام حسین ( ع ) سعی کرد به جای جنگ از سنت حسنه پیامبر که دعوت بود استفاده کند به همین سبب با سخنرانی برای لشکر دشمن نظر بسیاری از سربازان را برگرداند به طوری که عمر سعد ناچار شد دستور طبل زدن بدهد تا از شنیده شدن صدای امام حسین ( ع ) جلوگیری کند و با این کار ننگ دیگری بر ننگ های خود در سنت جنگاوری بیفزاید.
کشتن کودک شیرخواره و بستن آب بر یاران امام حسین ( ع ) و تشنگی دادن به زنان و کودکان همگی رفتارهایی ناشایست است که حیثیت جنگی ابن سعد و یارانش را پایمال کرد.
امام حسین ( ع ) در بحبوحه جنگ به وقت نماز می رسد و دستور می دهد یارانش به دو گروه تقسیم شوند و عده ای به محافظت از نمازگزاران بپردازند و عده ای دیگر نماز آخر بر پا دارند عمر سعد دستور داد در حین نماز به آنها تیراندازی کنند و با این کار نه تنها قوانین و اخلاق جنگ را زیر پا گذاشت بلکه خود را برای لشکر خود و گواهی تاریخ به عنوان جنگجوی نماز ستیز معرفی کند و مشمول آیه " ارایت الذی ینهی عبدا اذا صلی " شود.
" 5 "
کسی که در یکی از اشعارش در توجیه دلیل شرابخوری هایش می گوید:
ما قال ربک ویل للذی شربوا بل قال ربک ویل للمصلینا
خدا نگفته است وای بر آنانکه شراب بنوشند بلکه گفته است وای بر آنانکه نماز می خوانند!
امام حسین ( ع ) را همگان سرور جوانان بهشت می دانستند و جنگ با او به معنی خریداری جهنم بود.
کشتن علی اکبر فرزند امام حسین ( ع ) که همگان او را در اخلاق و شکل و شمایل شبیه رسول خدا می دانستند اردوگاه ابن سعد را از عاقبت خویش بیمناک ساخت.
نمی دانم این ماجرا تا چه حد حقیقت دارد هر چند گویا حمید بن مسلم در مقتل آنرا به دقت روایت می کند اما در صورت صحت آن به نظرم کار روحیه لشکر ابن سعد تمام بوده است: امام حسین ( ع ) برای نوزاد خود طلب آب می کند و با این کار بین سربازان و فرماندهان ابن سعد بلوا و تفرقه ایجاد می کند به طوری که عمر سعد با بیچارگی رو به حرمله می کند و به او می گوید: اقطع نزاع القوم ( به کشمکش های قوم پایان بده .. ) حرمله با تیری گلوی نوزاد امام را می درد و امام حسین در مقابل چشمان بهت زده لشکر عمر سعد خون وی را به آسمان پرتاب می کند و می فرماید که خدایا این قربانی را از ما بپذیر و می گویند که حتی یک قطره از آن خون بر زمین نریخت.. اگر این واقعه درست بوده باشد مشاهده چنین معجزه ای برای فروپاشی یک لشکر یک میلیون نفره هم کافی ست ..
امام حسین به عمر سعد می گوید برای چه می خواهی مرا بکشی ؟ آیا جز برای ملک ری ؟ به خدا که به آن نخواهی رسید..
با توجه به علم کامل ابن سعد به راستگویی نوه پیغمبر فکر می کنید از شنیدن چنین پیش بینی باید چه حالی داشته باشد ؟
..
بگذریم
هر چند سعی کردم فهرست وار بیان کنم باز مطلب خیلی بلند شد. لب کلام اینکه امام حسین ( ع ) در این جنگ نه تنها به اهداف از پیش تعیین شده خود رسید و پس از مدتی کوتاه جهان شاهد سقوط یزید و بر نیزه رفتن سر او و فروپاشی امویان شد بلکه فراتر از آن اهداف بلند مدتی را که برای خود تعریف کرده بود نیز محقق سازد. امام حسین راهبرد جدیدی برای جهان ترسیم کرد که بر مبنای ترجیح جان بر قداست راه استوار بود و تحسین کافر و مسلمان از مختار گرفته تا گاندی را سبب شد.
به این ترتیب من روز عاشورا را روز سیاه و جهنمی یزید و عمر سعد و یارانش می دانم و معتقدم در این روز بزرگ تاریخ بیشتر از همه کوفیان و یزیدیان زجر کشیدند و حسینیان فقط خنده سر دادند و جمله های "الموت عندی احلی من العسل" سر دادند. به این ترتیب از نظر من روز عاشورا را می توان روز سوگواری برای غربت و بیچارگی دنیوی و اخروی یزیدیان دانست. به نظر می رسد که گریه بر اینان سزاوارتر است ..
.: Weblog Themes By Pichak :.