به تظاهرات می پیوندم
و پلاکاردم را به دست می گیرم:
" دوستت دارم "
.. گزارشت ناتمام می ماند
موهایت را
کوتاه می کنی
شعرهایم
خلاصه می شوند
پی نوشت: محسن باقرلوی عزیز بزرگواری کرد و 65 بیت شعر که پای پست های صوتی شب یلدا نوشته بودم را در وبلاگ خود قرار داد. شب خاطره انگیزی شد. شعرها ر اینججججججا ببینید.
حالم خوب نیست
حالتم
خوب است
خون را تاریخ پُر بها می داند
این خون در تاریخ به جا می ماند
تاریخ ندیده کودکی " شش ماهه "
در میدان با گریه رَجَز می خواند
" احسان پرسا "
ظهر است و امام شهدا مانده فقط
همراهش گویی که خدا مانده فقط
شش ماهه و عباس؛ در اردوی حسین
سرباز ِ بدون دست و پا مانده فقط
رفتید و هنوز کربلا کرب و بلاست
رفتید همه حسین دیگر تنهاست
ای خیل شهیدان کمی آهسته روید
یک کودک شش ماهه به دنبال شماست
" احسان پرسا "
نماز خوف
نه با تکبیره الاحرام
که با " آخ "
آغاز می شود
حسین به سجده می رود
اسب ها گِردش
طواف می کنند
من مطمئنم روز عاشورا
قبله نما
به سمت عراق بود
حسین نمازش را تمام می کند
قاتلان زمزمه می کنند:
" اللهم صل علی محمد "
و بغض امانشان نمی دهد
که ادامه دهند:
" .. و آل محمد "
" احسان پرسا "
هر چند که در راه خدا می میرد
هر یار به علتی جدا می میرد
یک عده برای دین و یک عده حسین
عباس برای بچه ها می میرد
" احسان پرسا "
بنویس لب پُر تَرَک و دیده ی خیس
بنویس: فرات ِ لعنتی ؛ رودِ خسیس
بنویس که این قبر حسین بن علی ست
بنویس ، ولی به " خط کوفی " ننویس ..
" احسان پرسا "
حالا تو برای خودت مردی یک ساله شده ای ..
چند رباعی پیوسته تقدیم می کنم که شرحی است بر زندگینامه علی پرسا یک ساله از تهران !!
تو آمدی و امید را آوردی
با خود صبحی سپید را آوردی
لب ها همه قفل بود و لبخند ، محال
تو آمدی و کلید را آوردی
لبخند زدی خانه ی ما روشن شد
نه خانه ی ما که همه جا روشن شد
دنیا بی تو صحنه ی تاریکی بود
لبخند زدی ؛ نور و صدا روشن شد
کوچک بودی و زود سرما خوردی
آن شب چه بلایی سرمان آوردی
سی سال کسی ندید در چشمم اشک
آن شب تو پسر آبرویم را بردی
یک روز به جای گریه گفتی " ماما "
یک روز به جای خنده گفتی " بابا "
حالا همه صف کشیده و منتظرند
کی می گویی فاطمه ، نادر ، لیلا
اول به تو از سر محبت جان داد
دوم به تو نعمت لب خندان داد
قربان خدا شوم که نان تو هنوز
در نانوایی بود به تو دندان داد
یک روز قدم قدم به راه افتادی
تا عکس گرفتم از تو .. آه ! افتادی
این عکس برای من و تو تاریخی ست
من هیچ ولیکن تو چه ماه افتادی
یک سال گذشت و من چنان سرمستم
که هر واژه شعر شود در دستم
من سال گذشته فقط " احسان " بودم
امسال " ابوعلیّ پرسا " هستم
تولدت مبارک پسرم
.: Weblog Themes By Pichak :.