حالا تو برای خودت مردی یک ساله شده ای ..
چند رباعی پیوسته تقدیم می کنم که شرحی است بر زندگینامه علی پرسا یک ساله از تهران !!
تو آمدی و امید را آوردی
با خود صبحی سپید را آوردی
لب ها همه قفل بود و لبخند ، محال
تو آمدی و کلید را آوردی
لبخند زدی خانه ی ما روشن شد
نه خانه ی ما که همه جا روشن شد
دنیا بی تو صحنه ی تاریکی بود
لبخند زدی ؛ نور و صدا روشن شد
کوچک بودی و زود سرما خوردی
آن شب چه بلایی سرمان آوردی
سی سال کسی ندید در چشمم اشک
آن شب تو پسر آبرویم را بردی
یک روز به جای گریه گفتی " ماما "
یک روز به جای خنده گفتی " بابا "
حالا همه صف کشیده و منتظرند
کی می گویی فاطمه ، نادر ، لیلا
اول به تو از سر محبت جان داد
دوم به تو نعمت لب خندان داد
قربان خدا شوم که نان تو هنوز
در نانوایی بود به تو دندان داد
یک روز قدم قدم به راه افتادی
تا عکس گرفتم از تو .. آه ! افتادی
این عکس برای من و تو تاریخی ست
من هیچ ولیکن تو چه ماه افتادی
یک سال گذشت و من چنان سرمستم
که هر واژه شعر شود در دستم
من سال گذشته فقط " احسان " بودم
امسال " ابوعلیّ پرسا " هستم
تولدت مبارک پسرم
سرد است و اثر نمی کند گرمی ِ پند
سرد است .. بیا مقابلم گرم بخند
جز دست تو اندازه ی من شالی نیست
سرد است .. بیا شال مرا تنگ ببند
از باد سبک تریم و سنگین تر از آه
بی وزن تر از ریا و سنگین ز گناه
هم وزن رباعی ایم و باور داریم
" لا حول و لا قوة الا بالله "
پی نوشت 1 : آخرین پست میریام عکسی نوستالژیک بود که الهام بخش شعر تازه ای از من شد. برای دیدن آن اینجا کلیک کنید.
پی نوشت 2 : جناب پارسی بلاگ قطع های مکرر سرور شما من و دوستانم را به ستوه آورده است. این آخرین اخطار است ، با قطع های مکرر و ملال آورتان زمینه لازم برای ترک پارسی بلاگ را در من ایجاده کرده اید. اگر این روند ادامه یابد ، آخرین پست من در پارسی بلاگ پست خداحافظی خواهد بود.
پی نوشت 3 : جناب آقای فخری مدیر پارسی بلاگ در اقدامی قابل ستایش به پی نوشت 2 بنده حقیر پاسخ گفتند و الحق و الانصاف بنده را قانع کردند. ( توضیحات خصوصی هستند و جناب فخری در صورت صلاحدید به اطلاع همگان خواهند رساند. )
همین جا از تلاش های بی شائبه ایشان و احترامی که برای کاربرانشان قائلند صمیمانه تشکر و قدردانی می کنم. ممنون جناب فخری
روز و شبمان هر دو سیاه است ؛ شب است
شیرینی زندگی فقط در رطب است
گفتی که بیا به عاشقی برگردیم
ماشین زمان فاقد دنده عقب است
محسن باقرلوی عزیز در وبلاگش " کرگدن " پست جالبی با عکس اتاق و میز وبلاگران داره که دیدنی و خوندنیه ..
برای خوندنش اینجا کلیک کنید.
ای شعر نگفته بی صدا منتظرم
مثل نفسی و بی هوا منتظرم
مردم از گریه گریزانند و
من نُه ماه است گریه را منتظرم
عالم همه درد و ماتم و فریاد است
انگار عزای همه ی اجداد است
یک مرگ وَ این همه یتیمی افسوس
امروز مگر چارده خرداد است ؟..
این هم یک رباعی به مناسبت روز مبارزه با دخانیات
ای کاش که در دست تو خودکار شوم
یا اینکه در آغوش تو گیتار شوم
دور از تو به هر نفس کمی سوخته ام
ای کاش که بر لب تو سیگار شوم !
سلام دوستان.
دیشب بچه های دوره دبستان را دور هم جمع کردیم و به دیدن استاد فرید رفتیم . آقای میرکمالی آنقدر با بچه ها دوست بود که همه بچه ها و معلم ها او را به اسم کوچک استاد فرید صدا می زدند.
دیشب بعد از تعریف چند خاطره او دوباره شروع به صحبت کرد و ما مثل دوران کودکی گوش می کردیم .. گویی خانه استاد فرید هم کلاس درس بود.
دیشب دو رباعی تقدیم سید فرید کردم تا لبخندی بر لبانش بنشانم.
او پاسخ و ما هزار پرسش داریم
او بخشش و ما هزار خواهش داریم
گویند معلم است همکار نبی
فردا ما پیغمبر ورزش داریم !!
وقتی با دست علم بیدار شدم
هشیار شدم اگر چه بیکار شدم
من خُل بودم چوب معلم ها گل
از بس که مرا زدند گلزار شدم !!
دیروز یاد معلم نقاشی دوران دبستانمان را هم که امسال به دیدار دوست شتافت، گرامی داشتیم. او را هم از شدت عشق به اسم کوچک صدا می زدیم: استاد عزیز. همین قدر بگویم که تقریبا هیچ یک از دانش آموزان فامیل این استاد دوست داشتنی را به یاد ندارد. او همیشه بر روی تخته سیاه با گچ نقاشی می کشید و از ما می خواست همان نقاشی را بکشیم.
برگرد و به خنده باز گلپاشی کن
با گچ تخته سیاه را کاشی کن
بعد از تو دلم گرفته استاد عزیز
برگرد و برایم اشک نقاشی کن ..
هر چند کمی دیر کرده ام اما تبریک روز معلم را از من پذیرا باشید
این روز عزیز را علاوه بر معلمان مدارس به معلمانم در بلاگستان: آقای عبدالرحیم سعیدی راد ، خانم محبت مهربان و همچنین خانم معلم " تبسم " تبریک می گویم.
نه از پی اجر و نه برای حسنات
نه شادی اموات و نه تمدید حیات
حاجت به بهانه نیست تو فکر بکن
برق آمده است ! بر محمد صلوات !!
بعدالتحریر:
گزارشی که از جشنواره بالی برای پرواز تهیه کردم علاوه بر مجله شعر در سایت سوره مهر نیز بازتاب داشته است:
با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد.
پنجاهمین سالروز تولد قیصر امین پور را ..
با این همه بغض صبر سخت است استاد
شادی با لحن ابر سخت است استاد
امروز که روز جشن میلاد تو است
تبریک به سنگ قبر سخت است استاد
ساکت شده ایم درس فریاد بده
به جای قلم تیشه ی فرهاد بده
ما بعدِ تو رد شدیم قیصر برگرد؛
دستور زبان عشق را یاد بده..
دیروز این رباعی ها را در نشست ادبی " همزاد عاشقان جهان " که به مناسبت پنجاهمین زادروز قیصر برگزار شده بود خواندم که ظاهرا در گزارش کانون اندیشه جوان بازتاب داشته است. گزارش این نشست ادبی را در اینجا بخوانید:
ضمنا پارسال نیز در زادروز تولد قیصر چند رباعی و دوبیتی نوشته بودم که در این لینک قابل بازیابی هستند:
.: Weblog Themes By Pichak :.