در دلم
صنمی ست
بتکده ای سیارم
" احسان پرسا "
پیراهنت را
از جلو می پوشم
تا مرا
در آغوش بکشد
یک استکان شراب ؛
یعنی که عینکت
ته استکانی است .. عینکش ته استکانی و من
" بعد التحریر : دوست دیرینم میرزاقلمدون ( آرش ناجی ) بهم تذکر داد که سال ها پیش طرحی داشته است که بن مایه هایی شبیه این شعر دارد ، با احترام تمام ضمن تاکید بر بی اطلاعی از توارد حاصله ، این شعر را به آرش عزیز تقدیم می کنم. "
" آرش ناجی "
بی رحم !
عکس رادیولوژی بگیر
می خواهم بدانم
قلب داری ؟
تو می روی
موسی به امید قبَسی می آید
- آتش گرفته ام -
می آیی
و پرانتزهایمان را
از ( عج )
به ( ع ) خلاصه می کنی
و ( ع ) مخفف عزیز خواهد بود ..
سلام ،
کوتاه ترین بیانیه ی دوستی ست
- سلام !
دوستی داشتم که طرح و کوتاه سروده ها را به عنوان شعر قبول نداشت و این گونه استدلال می کرد که قبول این قالب به عنوان شعر به منزله حذف بسیاری از صنایع ادبی خواهد بود.
گفتم اتفاقا طرح و انواع کوتاه سروده ، عرصه بالیدن صنایع ادبی است.
به عنوان مثال نقض به رد المطلع اشاره کرد و گفت : اگر این قالب را بپذیریم ، فاتحه رد المطلع را خواهیم خواند.
من برای اثبات نادرست بودن نظریه ی ایشان ، شعر بالا را نوشتم.
قضاوت با شما.
به آسمان نگاه می کنم
هزاران ستاره
چشمک می زنند
به زمین نگاه می کنم
فقط تو
چشمک می زنی
خداحافظ دهه ی لعنتی هشتاد
سلام دهه ی نود
سال خوبی برای همه آرزو می کنم
مسافر بودم اما با دلی ناشاد می آیم
که من از پایتختی مردمش اجساد می آیم
من از شهری می آیم خانه هاش آوار و ویرانه
من از شهری که قبرستان آن آباد می آیم
تمام دختران در آرزوی زنده به گوری
من از شهری اسیر مستیّ جلاد می آیم
عروسک زیر چکمه ، چرخ ِ کودک مانده زیر تانک
من از شهری سراسر بغض و بی فریاد می آیم
کمین پشت کمین ، سوغاتی این شهر دام است و
من از این شهر نه ، انگار از مرصاد می آیم
تمام موزه ها بازند و دزدان ساکن آن ها
من از حراجی ارثیه ی اجداد می آیم
به دستور مغول های معاصر شهر قرمز شد
من از شهری به رنگ جیغ مادرزاد می آیم
برایم میریامم چای دم کن ، چای ایرانی
که من سرگشته و دلخسته از بغداد می آیم
سلام دوستان.
بیش از دو دهه بود که از تولد گرفتن در زادگاهم محروم بودم.
امسال بعد از سال ها ، قسمت شد که روز تولدم در محل تولدم بایستم و به دنیا سلام کنم.
25 بهمن امسال ، خاطره خوبی از نجف در دفتر زندگیم نشست.
و اما بعد ..
تلاش ها و محبت های فرهاد صفریان پدرخوانده بلاگستان سرانجام به بار نشست و اولین کتاب بنده به زیور طبع آراسته شد.
ضمن تشکر فراوان از محبت های بی دریغ فرهاد ِ مهربان و راهنمایی های دکتر ضیاء الدین شفیعی ِنازنین ، به اطلاع دوستان می رسانم که مجموعه طرح ها و کوتاه سروده های احسان پرسا تحت عنوان " یک استکان رویا " به بازار کتاب روانه شد.
به امید خدا در پست بعد با توضیحاتی مفصل تر در این خصوص خدمت خواهم رسید.
دو شعر به یاد غم های بی پایان " الهام فروغی "
" 1 "
من عشق را
رج به رج
بر قامت تو بافتم
دریغ که مردها
از بافتنی
فقط شکافتن را بلدند
" 2 "
من
پیراهنت بودم
تو
تنها هنرت اینکه
دو پیراهن بیشتر کهنه کرده ای
.: Weblog Themes By Pichak :.