سفارش تبلیغ
صبا ویژن


در دلم
صنمی ست
بتکده ای سیارم
 

" احسان پرسا "




تاریخ : پنج شنبه 91/3/25 | 8:3 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

پیراهنت را 

از جلو می پوشم 

تا مرا 

در آغوش بکشد 




تاریخ : سه شنبه 90/9/22 | 10:4 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر


یک استکان شراب ؛ 

یعنی که عینکت 

ته استکانی است .. 


" بعد التحریر :  دوست دیرینم میرزاقلمدون ( آرش ناجی ) بهم تذکر داد که سال ها پیش طرحی داشته است که بن مایه هایی شبیه این شعر دارد ، با احترام تمام ضمن تاکید بر بی اطلاعی از توارد حاصله ، این شعر را به آرش عزیز تقدیم می کنم. " 

عینکش

ته استکانی

و من

مست از نگاهش.

" آرش ناجی "  




تاریخ : چهارشنبه 90/7/27 | 9:12 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

عکس رادیولوژی


بی رحم !

عکس رادیولوژی بگیر

می خواهم بدانم

قلب داری ؟  

 




تاریخ : چهارشنبه 90/7/6 | 7:54 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

تو می روی

موسی به امید قبَسی می آید

- آتش گرفته ام -




تاریخ : یکشنبه 90/4/26 | 6:26 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

می آیی 

و پرانتزهایمان را

از ( عج ) 

           به ( ع ) خلاصه می کنی  

و ( ع ) مخفف عزیز خواهد بود ..

یا صاحب الزمان




تاریخ : شنبه 90/4/25 | 4:49 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

سلام ،

کوتاه ترین بیانیه ی دوستی ست

- سلام !

دوستی داشتم که طرح و کوتاه سروده ها را به عنوان شعر قبول نداشت و این گونه استدلال می کرد که قبول این قالب به عنوان شعر به منزله حذف بسیاری از صنایع ادبی خواهد بود.
گفتم اتفاقا طرح و انواع کوتاه سروده ، عرصه بالیدن صنایع ادبی است.
به عنوان مثال نقض به رد المطلع اشاره کرد و گفت : اگر این قالب را بپذیریم ، فاتحه رد المطلع را خواهیم خواند.
من برای اثبات نادرست بودن نظریه ی ایشان ، شعر بالا را نوشتم.

قضاوت با شما.

 




تاریخ : چهارشنبه 90/4/15 | 12:57 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

به آسمان نگاه می کنم

هزاران ستاره

                چشمک می زنند

به زمین نگاه می کنم

فقط تو

                چشمک می زنی

 

 

خداحافظ دهه ی لعنتی هشتاد

سلام دهه ی نود

سال خوبی برای همه آرزو می کنم




تاریخ : جمعه 90/1/5 | 9:15 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

مسافر بودم اما با دلی ناشاد می آیم

که من از پایتختی مردمش اجساد می آیم

 

من از شهری می آیم خانه هاش آوار و ویرانه

من از شهری که قبرستان آن آباد می آیم

 

تمام دختران در آرزوی زنده به گوری

من از شهری اسیر مستیّ جلاد می آیم

 

عروسک زیر چکمه ، چرخ ِ کودک مانده زیر تانک

من از شهری سراسر بغض و بی فریاد می آیم

 

کمین پشت کمین ، سوغاتی این شهر دام است و

من از این شهر نه ، انگار از مرصاد می آیم

 

تمام موزه ها بازند و دزدان ساکن آن ها

من از حراجی ارثیه ی اجداد می آیم

 

به دستور مغول های معاصر شهر قرمز شد

من از شهری به رنگ جیغ مادرزاد می آیم

 

برایم میریامم چای دم کن ، چای ایرانی

که من سرگشته و دلخسته از بغداد می آیم

 

سلام دوستان.

بیش از دو دهه بود که از تولد گرفتن در زادگاهم محروم بودم.

امسال بعد از سال ها ، قسمت شد که روز تولدم در محل تولدم بایستم و به دنیا سلام کنم.

25 بهمن امسال ، خاطره خوبی از نجف در دفتر زندگیم نشست.

و اما بعد ..

تلاش ها و محبت های فرهاد صفریان پدرخوانده بلاگستان سرانجام به بار نشست و اولین کتاب بنده به زیور طبع آراسته شد.

ضمن تشکر فراوان از محبت های بی دریغ فرهاد ِ مهربان و راهنمایی های دکتر ضیاء الدین شفیعی ِنازنین ، به اطلاع دوستان می رسانم که مجموعه طرح ها و کوتاه سروده های احسان پرسا تحت عنوان " یک استکان رویا " به بازار کتاب روانه شد.

به امید خدا در پست بعد با توضیحاتی مفصل تر در این خصوص خدمت خواهم رسید.

 




تاریخ : سه شنبه 89/12/3 | 11:22 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

دو شعر به یاد غم های بی پایان " الهام فروغی "

 

" 1 "

من عشق را

رج به رج

بر قامت تو بافتم

دریغ که مردها

از بافتنی

فقط شکافتن را بلدند

 

" 2 "

من

پیراهنت بودم

تو

تنها هنرت اینکه

دو پیراهن بیشتر کهنه کرده ای

 

 

 




تاریخ : دوشنبه 89/11/18 | 10:11 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

  • بن تن | قالب وبلاگ | دنیای اس ام اس