آفتابگردان خانه ام
روزهای ابری هم
باز می شود..
خدا حفظت کند !
عمر را
صرف مروارید شدن کردم
تو کنار دریا
صدف خالی
جمع می کنی..
سلام.
سیاست همیشه جز دشمن تراشی برای من تعریفی نداشته است. به همین سبب من که همه زندگیم را بر اساس دوستی اداره می کنم همواره از سیاست گریزان بوده ام. با این حال طبیعت کارم و گردونه روزگارم همیشه مرا به ورطه سیاست می کشاند گاهی نمی توان دروغ را تاب آورد، گاهی نمی توان نان و نمک یک ملت را خورد و وقتی پای دفاع از حقوق ملت می رسد، گوشه ی عزلت و سلامت گزید، گاهی نمی توان حق را نادیده گرفت و باطل را فقط به خدا واگذار کرد و من همه این گاه ها فریاد زدم و آنچه البته به جایی نرسد فریاد است..
از دوستی می گفتم که برایم بالاتر از همه چیز است؛
بحران سیاسی که این روزها دامنگیر ایران عزیز شده است را فقط و فقط به احترام یک دوست به حال خود رها خواهم کرد و دیگر در این زمینه نخواهم نوشت.
مصطفای عزیز..
پستی که گفتی را آرشیو خواهم کرد..
خواهش تو را برای ننوشتن خواهم پذیرفت اما استدلال هایت را نه..
پرونده این بحران سیاسی را با شکایت به ذات باریتعالی و واگذاری حق خود به حق جل و علی می بندم.
و السلام علی من اتبع الهدی
اشک آور که زدند
خواهرم وضوی اشک ساخت
و پدرم
برای اولین بار
گریست
باتوم ها که بالا آمد
مادرم جیغ زد: یا زهرا
و پهلویش را گرفت
برادرم
سربند سبزش را
به زخم کسی بست
هر دو را گرفتند
سرنوشت علویان
همیشه زندان بوده است
مردم
" علی اکبرشان " را
به میدان فرستاده بودند
شمرها
رجز می خواندند
درها را
به روی مسلمانان بستند؛
خدا
دوباره سوره علق خواند:
ارأیت الذی ینهی عبدا اذا صلی*
ایرانیان
خیابان را
سجاده کردند
صدا و سیما
اعلام کرد:
" در پی جلوگیری رژیم صهیونیستی از ورود نمازگزارن به قدس، فلسطینیان نماز جمعه را پشت درهای قدس اقامه کردند."
______________________________________________________
*آیا آنکه بنده ای را از نماز باز می داشت، دیدی "سوره علق آیات 9 و 10"
پسرم قانون فقط واسّه کتابه پسرم
کتابَم هیزم آتیش کبابه پسرم
تُو کتاب نوشته که قانون مقدّسه ولی
بعضی از نوشته ها نقش ِ رو آبه پسرم
تُو کتاب نوشته که دروغگو دشمن خداس
در عمل دروغگوه عالیجنابه پسرم
تُو کتاب نوشته قابیل بده اما تُو عمل
می بینی کشتن آدما ثوابه پسرم
تُو کتاب مهم اینه که روسری خونی نشه
ولی گاه مرگ ناشی از نوع ِ حجابه پسرم
گول لبخند رئیسا رو نخور، این اداها
واسه ما نیست؛ واسه خوش تیپی قابه پسرم
می دونی خنده چرا از لبشون پاک نمی شه
واسه اینکه ثابته ؛ مال نقابه پسرم
بد زمونه ای به دنیا اومدی جان پدر
خس و خاشاک باشی زندگیت عذابه پسرم
اگه سبز تو سیا شد، پسرم غصه نخور
اینجا صندوقا – چه می شه کرد – خرابه پسرم
اَلَکی شناسنامه سیا نکن اونجایی که
انتخابات واسه یک جور انتصابه پسرم
دین شده بازی دست ظالما ؛ شک ندارم
حضرت مهدی الان پا به رکابه پسرم
شبا منتظر نمون ؛ این ترانه تموم بشه
بابا چند شبی باید اوین بخوابه پسرم
بعد التحریر:
* دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم .. " سعدی شیرازی"
کامنت های بعضی از دوستان طوری ست که انگار به خاطر دوست داشتن و هواداری از نامزدی خاص مرا گناهکار، مجرم و حتی ضد انقلاب می دانند. سووال من این است که اگر موسوی، کروبی و رضایی آدم های نادرستی هستند که هواداری از آنها جرم است ؛ بنابراین شورای نگهبان بزرگترین خائن به جمهوری اسلامی است که این صلاحیت این سه جنایتکار را تایید کرده و اجازه داد که مردم آنها را دوست داشته باشند. از همان اول اینها را رد صلاحیت می کرد تا ما هم مثل رژیم سابق عراق و رژیم کنونی مصر انتخابات تک نامزدی داشته باشیم و فقط هر چهار سال یک بار برای تاکید بر ریاست جمهوری شخص مدنظر شورای نگهبان به او رای آری می دادیم.
* در میخانه گشایید به رویم شب و روز ... که من از مسجد و از میکده بیزار شدم " امام خمینی "
بعضی از دوستان که سابقا شعرهای مذهبی زیادی از من خوانده اند در کمال تعجب برای من کامنت گذاشته اند که آقای پرسا شما دیگه چرا؟ سووال من این است کی می خواهیم باور کنیم طرفداران موسوی فقط جوانان آزادی طلب یا هواداران فضای باز اجتماعی نیستند بلکه بسیاری از مومنان، رزمندگان، جانبازان و پیروان راه امام و شهدا نیز هواخواه یار امام هستند.
* خیلی از حرف و حدیث ها هست که متاسفانه نمی توانم به قلم بیاورم اما از دوستان طرفدار آقای احمدی نژاد خواهش می کنم از چند خط نوشته هواداران سرخورده ی سایر نامزدها اینقدر به خشم نیایند و از جنگ سایبری و مجازات جرایم اینترنتی و تعطیلی مطبوعات و بازداشت روزنامه نگاران دست بکشند. اگر فکر آبروی ریخته ی نظام نیستند، فکر دین خدا باشند که این روزها خیلی ها از آن دست کشیده یا دلسرد شده اند.
..
این روزها من هم مثل خیلی سرخورده های دیگر این بیت صائب تبریزی را زیرلب زمزمه می کنم:
ما از این هستی ده روزه به جان آمده ایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابد است ..
عالم همه درد و ماتم و فریاد است
انگار عزای همه ی اجداد است
یک مرگ وَ این همه یتیمی افسوس
امروز مگر چارده خرداد است ؟..
این هم یک رباعی به مناسبت روز مبارزه با دخانیات
ای کاش که در دست تو خودکار شوم
یا اینکه در آغوش تو گیتار شوم
دور از تو به هر نفس کمی سوخته ام
ای کاش که بر لب تو سیگار شوم !
سلام دوستان.
دیشب بچه های دوره دبستان را دور هم جمع کردیم و به دیدن استاد فرید رفتیم . آقای میرکمالی آنقدر با بچه ها دوست بود که همه بچه ها و معلم ها او را به اسم کوچک استاد فرید صدا می زدند.
دیشب بعد از تعریف چند خاطره او دوباره شروع به صحبت کرد و ما مثل دوران کودکی گوش می کردیم .. گویی خانه استاد فرید هم کلاس درس بود.
دیشب دو رباعی تقدیم سید فرید کردم تا لبخندی بر لبانش بنشانم.
او پاسخ و ما هزار پرسش داریم
او بخشش و ما هزار خواهش داریم
گویند معلم است همکار نبی
فردا ما پیغمبر ورزش داریم !!
وقتی با دست علم بیدار شدم
هشیار شدم اگر چه بیکار شدم
من خُل بودم چوب معلم ها گل
از بس که مرا زدند گلزار شدم !!
دیروز یاد معلم نقاشی دوران دبستانمان را هم که امسال به دیدار دوست شتافت، گرامی داشتیم. او را هم از شدت عشق به اسم کوچک صدا می زدیم: استاد عزیز. همین قدر بگویم که تقریبا هیچ یک از دانش آموزان فامیل این استاد دوست داشتنی را به یاد ندارد. او همیشه بر روی تخته سیاه با گچ نقاشی می کشید و از ما می خواست همان نقاشی را بکشیم.
برگرد و به خنده باز گلپاشی کن
با گچ تخته سیاه را کاشی کن
بعد از تو دلم گرفته استاد عزیز
برگرد و برایم اشک نقاشی کن ..
هر چند کمی دیر کرده ام اما تبریک روز معلم را از من پذیرا باشید
این روز عزیز را علاوه بر معلمان مدارس به معلمانم در بلاگستان: آقای عبدالرحیم سعیدی راد ، خانم محبت مهربان و همچنین خانم معلم " تبسم " تبریک می گویم.
نه از پی اجر و نه برای حسنات
نه شادی اموات و نه تمدید حیات
حاجت به بهانه نیست تو فکر بکن
برق آمده است ! بر محمد صلوات !!
بعدالتحریر:
گزارشی که از جشنواره بالی برای پرواز تهیه کردم علاوه بر مجله شعر در سایت سوره مهر نیز بازتاب داشته است:
با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد.
پنجاهمین سالروز تولد قیصر امین پور را ..
با این همه بغض صبر سخت است استاد
شادی با لحن ابر سخت است استاد
امروز که روز جشن میلاد تو است
تبریک به سنگ قبر سخت است استاد
ساکت شده ایم درس فریاد بده
به جای قلم تیشه ی فرهاد بده
ما بعدِ تو رد شدیم قیصر برگرد؛
دستور زبان عشق را یاد بده..
دیروز این رباعی ها را در نشست ادبی " همزاد عاشقان جهان " که به مناسبت پنجاهمین زادروز قیصر برگزار شده بود خواندم که ظاهرا در گزارش کانون اندیشه جوان بازتاب داشته است. گزارش این نشست ادبی را در اینجا بخوانید:
ضمنا پارسال نیز در زادروز تولد قیصر چند رباعی و دوبیتی نوشته بودم که در این لینک قابل بازیابی هستند:
.: Weblog Themes By Pichak :.