همیشه برای دوربین ها
لبخند می زنی
بدبخت من که
نزدیک بینم !
بعضی عددها را ریاضیدانان همچون آیه هایی مقدس از بر می کنند: مثل عدد پی
بعضی عددها را جادوگران نحس می دارند: مثل عدد سیزده (13)
بعضی عددها را پوچ گرایان مهم می شمارند: مثل عدد صفر (0)
بعضی عددها را موحدان می پرستند: مثل عدد یک (1)
من اما از میان همه عددها ده ( 10 ) را دوست می دارم
نه به این خاطر که صفر و یک پایه علوم دیجیتالی است
نه به این خاطر که ده اولین عدد دو رقمی است و من همیشه اولین ها را ستوده ام
نه به این خاطر که عرب ها با اختراع صفر در کنار یک، بشر را از معضلات محاسبه نجات دادند
بلکه فقط به این خاطر که تو در این روز به دنیا آمدی ..
به این مناسبت ده رباعی سروده ام که تقدیم وجود نازنینت می کنم تولدت مبارک
میریامم
1
با ناز و ادای عاشقی می آیی
بر شیوه ی عشق مشرقی می آیی
از ضرباهنگ نبض من معلوم است
داری با کفش تق تقی می آیی
2
می خواهم نور بَصَر من باشی
یا شعر میان دفتر من باشی
نه تکیه گهم باش، نه چتر و نه عصا
کافی ست فقط تاج سر من باشی
3
نه گفت که قند صد مصیبت دارد
نه گفت شکر هزار آفت دارد
دکتر فقط از خنده ی تو منعم کرد
آری مرض ِ قند من علت دارد
4
امشب از هر چه غیر من تقوا کن
به جای ضریح، با دلم نجوا کن
حاجت به گره نیست؛ تویی حاجت من
امشب گره ی روسریت را وا کن
5
بی هیچ طناب مانده ام پابندت
کارم گره خورده است از لبخندت
گاهی گره تنها به دهان باز شود
بانو گره خورده است گردنبندت !!
6
حافظ می گوید که تو حوری بودی
سعدی گفته که تو بلوری بودی
اینها که صفات توست؛ پس حرف بزن
پیش از من تو کدام گوری بودی؟!
7
نه کودک یک روزه به حرف آمده بود
نه معجزه ای سخت شگرف آمده بود
آن شب ؛ شب حیرتم فقط دیدم که
زیر ِ پیراهن تو برف آمده بود
8
من رخت که پهن می کنم می خندم
حق داری شک کنی به این لبخندم
زیرا به امید دیدن موهایت
بر روسریت گیره ی شُل می بندم
9
صفر ِهمه ی ستاره ها را بردار
آنها را بعد از یکِ قدّت بگذار
دانی که چقدر دوستت می دارم
اندازه بیت قبل و قدری تکرار
10
تقدیر چنین بود به کامم باشی
من برکه و تو ماه تمامم باشی
از اعجازی که اسم اعظم دارد
دل کندی تا که میریامم باشی
با ناز و ادای عاشقی می آیی
بر شیوه ی عشق مشرقی می آیی
از ضرباهنگ نبض من معلوم است
داری با کفش تق تقی می آیی
نه گفت که قند صد مصیبت دارد
نه گفت شکر هزار آفت دارد
دکتر فقط از خنده ی تو منعم کرد
آری مرض ِ قند من علت دارد
امشب از هر چه غیر من تقوا کن
به جای ضریح، با دلم نجوا کن
حاجت به گره نیست؛ تویی حاجت من
امشب گره ی روسریت را وا کن
بی هیچ طناب مانده ام پابندت
کارم گره خورده است از لبخندت
گاهی گره تنها به دهان باز شود
بانو گره خورده است گردنبندت !!
حافظ می گوید که تو حوری بودی
سعدی گفته که تو بلوری بودی
اینها که صفات توست؛ پس حرف بزن
پیش از من تو کدام گوری بودی؟!
نه کودک یک روزه به حرف آمده بود
نه معجزه ای سخت شگرف آمده بود
آن شب ؛ شب حیرتم فقط دیدم که
زیر ِ پیراهن تو برف آمده بود
من رخت که پهن می کنم می خندم
حق داری شک کنی به این لبخندم
زیرا به امید دیدن موهایت
بر روسریت گیره ی شُل می بندم
صفر ِهمه ی ستاره ها را بردار
آنها را بعد از یکِ قدّت بگذار
دانی که چقدر دوستت می دارم
اندازه بیت قبل و قدری تکرار
.: Weblog Themes By Pichak :.